خبرهای داغ از سینما و موزیک

وبلاگ اختصاصی سایت ایران فروم

خبرهای داغ از سینما و موزیک

وبلاگ اختصاصی سایت ایران فروم

ناصر عبداللهی درگذشت

زنده ها خیلی براش کهنه بودند
     خودشو تو مرده ها جا زد و رفت


    دل من یه روز به دریا زد و رفت
    پشت‌پا به رسم دنیا زد و رفت
    زنده‌ها خیلی براش کهنه بودن
    خودشو تو مرده ها جا زد و رفت
    هوای تازه دلش می‌‌خواست ولی
    آخرش توی غبارا زد و رفت
    دنبال کلید خوشبختی می‌‌گشت
    خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت
    یه دفعه بچه شد و تنگ غروب
    سنگ توی شیشه فردا زد و رفت
    دفتر گذشته‌ها رو پاره کرد
    نامه فرداها را تا زد و رفت
    به سرش هوای حوا زد و رفت
    «ناصر عبداللهی» خواننده پاپ کشورمان ظهر امروز در بیمارستان هاشمی‌نژاد تهران درگذشت... خواننده معروف ترانه‌ «ناصریا» بامداد سوم آذر ماه در بیمارستان خلیج‌فارس بندرعباس به دلیل مشکلات کلیوی و از کار افتادن کلیه بستری شد و سپس به کما رفت و بعد از چند روز به بیمارستان شهید محمدی بندرعباس منتقل و در بخش ICU این بیمارستان بستری شد و سپس به تهران منتقل شد، اما اجل به او مهلت نداد و ظهر امروز درگذشت.
    آیا ایرانیان به راحتی می‌‌توانند صدای دلنشین او را از خاطره‌ها پاک کنند، آیا می‌‌توانند به همین راحتی از او دل بکنند. دنیا چقدر کوچک است... انگار همین دیروز بود، که در تالار اجتماعات دانشگاه‌الزهرا برای ازدواج دانشجویی حاضر شده بود، مردی خونگرم که برای خوشی مردم همه کار می‌‌کرد، دریک شب برفی او تازه عروس و دامادها را با صدای دلنشین خود تا خانه مشترکشان بدرقه کرد... انگار همین دیروز بود، با هم در برنامه جشن فارغ‌التحصیلی دانشجویان یکی از دانشگاههای آزاد اطراف تهران، به همراه بهزاد ابطحی شرکت جستیم و او برای مدعوین تکنوازی گیتار و پرکاشن کرد. می‌‌گفت پول نمی‌‌خواهم، برای این که خاطره‌ای خوب از خودم به یادگار بگذارم آمده‌ام... انگار همین دیروز بود، پشت‌صحنه، کنسرتش در تالار میلاد... به من گفت: «پژمان»، از ما کم می‌نویسی و من گفتم: «ناصرجان، از تو چه بنویسم؟ آنچه که باید می‌‌نوشتم طی سال‌ها کار خبرنگاری نوشتم، همه ایران تو را می‌‌شناسند، جنوبی و شرقی و شمالی و غربی... و گفت: چه‌طور؟ گفتم: تو با تمامی خوانندگان خوب ایران تفاوت داری؟ بم صدایت درمغز استخوان انسان تا سال‌ها می‌‌ماند، تنظیم‌های زیبایی فولکور تو به این راحتی‌ها از خاطر هیچ‌کس بیرون نمی‌‌رود... از تو چه بنویسم، تویی که نامت در تمام ایران زبانزد است... بر روی شانه‌ام زد و گفت: ما را چه به این حرفا...
    واقعا تا 50 سال دیگر که بشود، نسل‌های امروز و فردا، ترانه‌ «ناصریا» را هر گاه که گوش دهند، برای‌شان تازگی دارد...
    انگار همین دیروز بود، فرهنگسرای خاوران... شهرداری از او دعوت کرده بود که برای اهالی آنجا کنسرت برگزار کند... نمی‌‌دانید آن شب او چه کار کرد؟ دل‌خوشی مردم، دل خوشی او بود... از مرحوم عبداللهی خاطرات فراوانی دارم... اما چند ساعت از مرگ او نگذشته و من حال درستی ندارم، انگشتانم توان قلم فرسایی ندارد... با او، بهزاد ابطحی و سعید شهروز خاطرات زیادی دارم... زمانی که در آلبوم «غزلک»، سعید یکی از ترانه ها را با هم کاری ناصر خوانده بود، تا صبح در استودیو بودیم، روحیه او مثال‌زدنی بود و تشویق‌هایش دلگرم کننده... چند سطری درباره زندگی مرحوم به رشته تحریر درآوردم، مروری بر زندگی 36 ساله‌اش...

    
    ناصر عبداللهی در دهم دی‌ماه 1349 در محله مسجد بلال بندرعباس متولد شد. فرزند سوم خانواده است و چهار برادر و یک خواهر دارد. در حال حاضر متاهل و چهار فرزند به نام‌های نوید، نازنین، نامی و نینا دارد. فرزند آخرش، به نام نینا، هفت ماهه است.
    جمعه شب چند هفته پیش، در برنامه عبور شیشه‌ای رضا رشیدپور مجری برنامه اعلام کرد: لحظاتی پیش به من خبر رسید که خواننده خوب کشورمان ناصر عبداللهی دچار یک سانحه شده است و در کما به سر می‌برد.
     خبر سخت و ناگوار بود. محمد اصفهانی که مهمان برنامه بود، سعی کرد هر طور شده خبری تهیه کند اما از آنجا که ناصر عبداللهی در بیمارستانی در بندرعباس بستری بود، نتوانست به این مهم دست پیدا کند.
     آنهایی که خود را جزوی از جامعه این موسیقی می‌دانستند و بیننده این برنامه بودند، با شنیدن این خبر شوکه شدند. <ناصر در کما...> مگر چه اتفاقی برایش افتاده است. اولین سانحه‌ای که برای ناصر پیش‌بینی می‌شد، تصادف با اتومبیل بود.
     این خبر در ساعات پایانی آن شب در محافل هنری پیچید که ناصر در حال رانندگی تصادف شدیدی کرده و در کما به سر می‌برد.
     صبح شنبه چند سایت خبری اعلام کردند که ناصر عبداللهی خواننده پرآوازه پاپ ایران در بیمارستان محمدی بندرعباس، در حالت کما به سر می‌برد و دیالیز کلیه می‌شود.
    حالا همه از یکدیگر می‌پرسیدند که چه اتفاقی برای او افتاده؟ دیالیز چرا؟
    <سعید شهروز> دوست صمیمی ناصر عبداللهی تلفن را برمی‌دارد. الو...
    منم... چی شده سعید؟
    سعید گریه می‌کند: <حالش اصلا خوب نیست،> او خاطرات فراوانی با ناصر دارد، سعید نمی‌تواند به درستی صحبت کند، می‌گوید: <دارم با بهنام ابطحی می‌روم بندرعباس.>
    سعید! ناصر چه طوری تصادف کرد؟
    تصادف؟ تصادف نکرد، کتکش زده‌اند، به قصد کشت زدنش بی‌معرفت‌ها! بی‌انصاف‌ها!
    کی؟ چی؟ کتک چیه؟ سعید چی می‌گی؟
    نمی‌دانم، پریشب (پنجشنبه)در یکی از کوچه های بندرعباس او به طرز فجیعی مورد هجوم قرار گرفت.
     صورتش به کلی به هم ریخته، آن‌قدر لگد به پهلوهایش زده‌اند که کلیه‌هایش از کار افتاده است، ضریب هوشی‌اش 5 و فشارش 6 است، می‌روم بندرعباس زنگ می‌زنم. این اولین خبری بود که از ناصر عبداللهی به دست آوردیم.
    این اتفاق باعث شد که ظرف دو سه روز حرف و حدیث‌های زیادی درباره ناصر عبداللهی بر سر زبان‌ها بیفتد، ناصر چرا به این وضع افتاد؟ آیا او دشمنانی داشت که وی را به این روز انداختند؟
      
    ناصر عبداللهی از اهالی خونگرم بندرعباس است که در سال 1349 دیده به جهان گشود.

    وی در خانواده‌ای متعصب و مذهبی به دنیا آمد، هنوز بیست سالش تمام نشده بود که با دختری از اهالی بندرعباس ازدواج کرد. ثمره این ازدواج سه فرزند بود.
     وی در آن زمان برای دلش گیتار می‌نواخت. از همان زمان بمی صدایش شدیدا گوش‌نواز بود، در اواسط دهه هفتاد، برنامه‌ای از شبکه اول پخش می‌شد، به نام برنامه صبح بخیر ایران که مجری آن اقبال واحدی هفته‌ای یک بار این برنامه را در مرکز استان برگزار می‌کرد آن روز گرم تابستان هم، واحدی برنامه‌اش را آنجا اجرا کرد.
     در آن صبح دل‌انگیز جوانی با نواختن کیبورد، در پشت صحنه، موسیقی زیبایی را به معرض نمایش گذاشت.
     پس از اتمام برنامه، <اقبال واحدی> به او پیشنهاد داد که به تهران بیاید و موزیک صحنه مجریان تلویزیون در برنامه‌های ارگانی و غیردولتی که از سوی شرکت‌ها برگزار می‌شد، را بر عهده گیرد. سپس ناصر به تهران آمد، اما این ناصر را راضی نمی‌کرد... در همان زمان موسیقی پاپ کم‌کم جای خود را در کشور باز کرده بود. در سال 1376، خشایار اعتمادی پس از سال‌ها، اولین آلبوم پاپ را روانه بازار کرد. پس از او چند خواننده دیگر این کار را کردند و همین امر باعث شد تا ناصر عبداللهی هم که از یک نعمت خدادادی به نام صدای خوش برخوردار بود، وارد این میدان شود. در سال 78، او به همراه بهنام ابطحی آلبومی را تنظیم کرد که بسیار شنیدنی بود.
    آلبوم <دوستت دارم> با دکلمه پرویز پرستویی. عبداللهی با این آلبوم خیلی زود جای خود را در پیشگامان موسیقی پاپ باز کرد و نامش بر سر زبان‌ها افتاد. صدای زیبایش که یک بمی خاص داشت به همراه تنظیم‌های زیبا که تلفیقی از موسیقی خبری بود، ترانه‌های او را شنیدنی کرد. عبداللهی زودتر از آنچه که فکر کند، اوج گرفت و <ناصر> مردم ایران شد. ترانه <ناصریا> و همچنین آلبوم <هوای حوا>ی او اوج کارهای هنری این خواننده بود.
    
    
    یک منبع آگاه به ما گفت: <این فرضیه که ناصر عبداللهی در جایی دیگر مورد ضرب و شتم قرار گرفته و سپس به خانه آورده شده، کمرنگ‌تر است، به احتمال زیاد، وی در منزل مسکونی‌اش دچار این سانحه شده است. او به احتمال زیاد مهاجمین را می‌شناسد.>
    
    

ناصر عوض شده بود


    آنان که دوستی نزدیکی با ناصر عبداللهی داشتند با خصوصیات اخلاقی او کاملا آشنا بودند. یکی از دوستان نزدیک عبداللهی که دوست نداشت نامش فاش شود، به ما می‌گوید: این اواخر ناصر از لحاظ اخلاقی کمی تغییر کرده بود.

     او رو به عرفان آورده بود و بیشتر وقت خود را با خواندن کتاب صرف می‌کرد. او می‌گفت: شاید آلبوم <معجزه>، آخرین آلبومم باشد، برای این آلبوم خیلی زحمت کشیدم. عبداللهی چهارماه پیش به بندرعباس بازگشت و در محله‌ای که به دنیا آمد، خانه‌ای اختیار کرد.
      
    پس از دو هفته از بستری شدن عبداللهی در بندرعباس او به هوش نیامد. از این رو تصمیم بر این گرفته شد که وی را به تهران و به بیمارستان شهید هاشمی نژاد منتقل کنند. گرچه این در حالی بود که متخصصان در بندرعباس می‌گفتند، وی باید خود به خود به هوشیاری برسد. در روزهای اول بستری شدن ناصر، ضریب هوش او 5 بود اما پس از چند روز این ضریب هوشی دوباره بالا رفت، ولی دو هفته پس از گذشت این حادثه یک بار دیگر ضریب هوشی به 5 رسید از این رو پزشکان با نظر خانواده تصمیم گرفتند که ناصر عبداللهی در تهران بستری شود، به این امید که او هوشیاری کاملش را به دست آورد.
    در همین ارتباط یک منبع آگاه به ما گفت: متاسفانه پس از گذشت 21 روز (سه هفته) از آن واقعه اوضاع مساعدی در انتظار ناصر نیست، به ویژه این‌که کلیه‌های او هم از بین رفته است و به احتمال زیاد این نقیصه را تا پایان عمر با خود به همراه دارد. از طرفی صورت ناصر بسیار لا‌غر و نحیف شده است و با دیدن او به یاد مردی می افتادیم که روزگاری صدایش دل همه را می لزراند.
    
    سعید شهروز گفت: برای این‌که ناصر هوشیاری‌اش را به دست آورد، داخل گوش وی هدفون گذاشته‌اند و ترانه‌های خود او را برایش پخش می‌کنند و دیده شده که او بارها پلک زده است اما در یک مدت کوتاه پزشکان امیدوار بودند که موفق نشدند.
    
      
    دل من یه روز به دریا زد و رفت
    پشت‌پا به رسم دنیا زد و رفت
    زنده‌ها خیلی براش کهنه بودند
    خودشو تو مرده‌ها جا زد و رفت
    خانواده سبز، این ضایعه دردناک را به جامعه موسیقی ایران، خانواده وی، مادر داغدارش و تمامی ایرانیان عزیز تسلیت عرض می‌‌نماید... یاد و خاطره ناصر برای همیشه در دل هاست...
    ناصر اگر به تقدیر خدا زنده بود، دهم دی ماه سال 1385، 36 ساله شدن خود را جشن می‌‌گرفت.

در مورد فیلم غیر اخلاقی زهرا امیرابراهیمی

در مورد پرونده سریال نرگس اگر سی‌دی غیراخلاقی بازیگر منتسب به سریال نرگس، در نسخه‌های بسیاری کپی شد، بانی اصلی‌اش همین سودجویان و فرصت‌طلبان هستند. جالب این‌که عده فوق‌الذکر، آن را جزو افتخارات زندگی خود می‌دانند، بی‌فرهنگی، بی‌سوادی و بی‌حرمتی تا کجا؟

 تجارت جدید، بازی با آبروی یک ایرانی
چرا باید سودجویان برای کسب درآمد، با آبرو و اعتبار یک هموطن بازی کنند، چرا؟ این افراد چگونه می‌توانند، این درآمد را خرج سفر. زن و بچه خود کنند؟ آیا پول آنان برکت دارد؟
اگر سی‌دی غیراخلاقی بازیگر منتسب به سریال نرگس، در نسخه‌های بسیاری کپی شد، بانی اصلی‌اش همین سودجویان و فرصت‌طلبان هستند. جالب این‌که عده فوق‌الذکر، آن را جزو افتخارات زندگی خود می‌دانند، بی‌فرهنگی، بی‌سوادی و بی‌حرمتی تا کجا؟

مردم، به دنبال این هستند که مراجع قضایی و پلیسی با این افراد برخوردی جدی داشته باشند. در ماه‌های اخیر و همزمان با انتشار سی‌دی، یک دلال فیلم سابقه‌دار که در محدوده پشت شهرداری تهران در حوالی میدان توپخانه فعالیت می‌کرد، مدعی شده بود که توزیع‌کننده اصلی سی‌دی تصاویر هنرپیشه‌های جدید است و با افتخار از آن برای دوستان و دیگر همکاران خود سخن می‌گفت. گویا وی توسط ماموران، بازداشت شد.
اما در این مبحث باید به این مسئله اشاره کرد که به دنبال انتشار شایعه وجود فیلم غیراخلاقی موسوم به یکی از هنرپیشه‌های سریال نرگس در دو ماهه اخیر، شایعه جدیدی مبنی بر انتشار فیلم دیگری از یک هنرپیشه تلویزیونی نیز با جدیت خاصی مطرح شد.
یکی از دوستان مطبوعاتی که برای تهیه گزارش از چند و چون این ماجرا به ترمینال جنوب رفته بود، در آنجا با شخصی برخورد کرد که مدعی بود، فیلمی جدید از این هنرپیشه دارد، قیمت یک کپی از آن هم سه هزار تومان... همکار مطبوعاتی لپ‌تاپ خود را از کیف در آورد تا فیلم را امتحان کند، اما دلال مورد نظر اجازه چنین کاری نداد و به بهانه‌های مختلفی از تست آن جلوگیری کرد. سی‌دی بعد از رفتن دلال تست شد، اما فیلم هنرپیشه جدید نبود، دلال‌های دیگری که در پشت شهرداری فعالیت می‌کردند، مدعی شده بودند که این سی‌دی را دارند، اما هیچ کدامشان با وجود پیشنهادات هنگفت حاضر به فروش سی‌دی هنرپیشه جدید نشدند.
با توجه به این‌که دلالان پس از فروختن سی‌دی‌های جعلی مکان خود را تغییر می‌دهند، اما خبرنگار مربوطه که از خبرنگاران خبرگزاری ایرانیوز بود، آن‌قدر کشیک تا او را به دام انداخت، او گفت: وجود این سی‌دی شایعه‌ای بیش نیست، از زمانی که این شایعه پخش شده، او و همکارانش با فروش فیلم‌های دیگر به عنوان فیلم هنرپیشه، درآمد چشمگیری کسب کرده‌اند.
وی می‌گفت: هر روز بر تعداد متقاضیان افزوده می‌شود و به همین علت از مدتی پیش تلاش کرده‌اند شایعه را با گستردگی و قدرت بیشتری منتشر کنند.


نان زن و بچه من است؟

دلال فیلم گفت: «مردم به دنبال چیزی می‌گردند که وجود ندارد و آن را ندیده‌اند. ما هم به دنبال پول هستیم و تا آنجایی که بشود، تیغ‌شان می‌زنیم.»
هنگامی که وی در میان حرف‌های خود قسم به زبان آورد، خبرنگار از او پرسید: «تو به خدا اعتقاد داری و این کارها را می‌کنی؟!» دلال گفت: «تو خودت چرا دنبال فیلم هستی؟! نان زن و بچه من هم از این راه است.»
گفتنی است تمام افرادی که خبر وجود این فیلم را برای دیگران تعریف می‌کنند، خودشان آن را ندیده‌اند. شاید منشا این شایعه، دلالان سی‌دی باشند که با پخش تصاویر شهروندان، تنها در پی سودجویی بیشتر هستند.


دوربین خانوادگی

در کشورهای پیشرفته، پیش از توزیع یا انتشار وسیع هر نوع تکنولوژی یا خدمات جدید، درباره بهره‌گیری صحیح از آن فرهنگ‌سازی می‌شود و زمانی که جامعه با قابلیت‌های آن آشنا شد، انتشار و توزیع آغاز می‌شود.
در کشور ما در هیچ زمانی برای هیچ چیزی فرهنگ‌سازی نشده است. سال‌ها قبل اتومبیل یک کالای بسیار لوکس محسوب می‌شد و افراد معدودی آن را در اختیار داشتند.
اما با تولید پیکان در ایران، عده کثیری صاحب اتومبیل شدند، بدون این‌که با اتومبیل و فرهنگ ترافیک آشنا شدند. در آینده نیز کسی به فرهنگ‌سازی توجهی نکرد و جامعه به رانندگی با عادت‌های مسخره خود ادامه داد. به همین علت است که هنوز مامور راهنمایی و رانندگی برای بستن کمربند ایمنی، توقف پشت چراغ قرمز و حتی بوق نزدن مقابل بیمارستان‌ها به رانندگان تذکر می‌دهد.

فرهنگ‌سازی ترافیک، وظیفه راهنمایی و رانندگی نیست و مجلس باید قانونی در راستای برنامه‌ریزی و اجرای آن اقدام کند.
پیش از آموزش، فرهنگ استفاده از دوربین خانوادگی (هندی‌کم)، در سال‌های اخیر و واردات موبایل‌های مجهز به دوربین گسترش یافت. خیلی‌ها تصور می‌‌کردند چون موبایل آنها مجهز به دوربین است، باید در هر مکانی از آن استفاده کنند. پس از مدتی برخی افراد متوجه شدند می‌توانند از صحنه‌های زندگی خصوصی دیگران فیلم بگیرند. مدتی بعد، این عمل به یک سرگرمی و تفریح همه‌گیر تبدیل شد و افراد تصویرها را در بانک‌های تصاویر سایت‌های اینترنت به اشتراک گذاشتند. امروز به محض این‌که در خیابان دو نفر با یکدیگر درگیری لفظی می‌کنند، موبایل عابران به طرف آنها زوم می‌شود.
موارد متعددی مشاهده شده که سارقان هنگام سرقت از خانه‌ها، فیلم‌های خانوادگی را نیز با خود برده‌اند و یا افرادی در میان اقوام و آشنایان، اقدام به تکثیر فیلم مجالس کرده‌اند. به همین علت پلیس به خانواده‌ها هشدار داده است که فیلم‌های خصوصی را در مکانی امن و حتی گاوصندوق نگهداری کنند. در روزهای اخیر روزنامه‌ها به شهروندان تذکر داده‌اند که از محافل خصوصی خود فیلم تهیه نکنند؛ در حالی که این درخواست منطقی به نظر نمی‌رسد. فرد نمی‌تواند به خاطر وجود سودجویان یا احتمال به سرقت رفتن یک کاست فیلم یا سی‌دی، از گرفتن فیلم و عکس یک مجلس مهم و خاطره‌انگیز صرف‌نظر کند. پس تلاش می‌کند فیلم را در مکانی امن نگهداری کند و آن را تنها برای افراد بسیار نزدیک و مطمئن نمایش دهد.
در چند سال گذشته مشاهده شده که پس از توزیع فیلم مجالس خانوادگی یا دوستانه، تعدادی از کسانی که در فیلم حضور داشته‌اند بر اثر فشار روحی یا تعصب شدید اطرافیان، دچار افسردگی شده و یا اقدام به خودکشی کرده‌اند.


تصاویر غیراخلاقی

در حال حاضر فیلم‌های غیراخلاقی متعدد ضبط شده در کشور در شبکه توزیع غیرقانونی سی‌دی وجود دارد. بررسی تصاویر نشان‌دهنده گسترش این جرم در پنج سال اخیر است. برخی از این تصاویر، با رضایت و اطلاع قبلی هر دو طرف
گرفته می‌شود.
پخش این چنین فیلمی بدون اطلاع یکی از طرفین، جرم است؛ زیرا آبرو و حیثیت آن فرددر معرض خطر نابودی قرار می‌گیرد. ممکن است یک فیلم به صورت کاملا تصادفی در اختیار فرد دیگری قرار گیرد و یا با هدف انتقام‌جویی یکی از طرفین منتشر شود باید اشاره کرد.
هنگامی که مخفیانه از کسی تصویربرداری می‌شود، یک عمل غیراخلاقی مجرمانه صورت گرفته است.
چند سال قبل به دنبال برخورد جدی مقامات قضایی با عاملان تولید و توزیع فیلم‌های مخفی کسی علاقه‌ای به انجام آن نداشت. اما با گذشت زمان، مجرمان راه‌های گریز را طراحی کردند تا ردپایی از خود به جا نگذارند. در حال حاضر در اروپا و آمریکا با چنین افرادی به بدترین نحو ممکن برخورد می‌‌کنند و حتی در بعضی از کشورها، آنان را به اعدام محکوم می‌‌کنند.
گرچه امروزه انجام دادن این عمل، یک سرگرمی خاص همراه با شرط‌بندی است. عامل اصلی تولید این تصاویر، تقلید از کشورهای غربی است. جامعه ما تصور می‌کند هر چیزی که در فیلم‌ها مشاهده می‌کند، واقعا در کشورهای دیگر وجود دارد و همه مردم آن کشورها نیز این اعمال را انجام می‌دهند. پس برخی افراد که در توهم زندگی غرق شده‌اند، تلاش می‌کنند از هر طریقی خود را به آنها نزدیک نشان دهند.
افزایش باندهایی که پس از گرفتن مخفیانه تصاویر از دختران دانش‌آموزان آنها را تهدید به توزیع فیلم می‌کنند و مورد اخاذی قرار می‌دهند، نمونه بزرگی از فعالیت سودجویان و مجرمان و در خطر بودن حیثیت و حرمت شهروندان است. بسیاری از افرادی که مورد اخاذی قرار می‌گیرند، به علت ترس از تهدید اخاذی‌کنندگان به مراجع قضایی شکایتی نمی‌کنند.
پرسش این است با این سودجویان پول‌پرست و بی‌آبرو و بی‌حرمت چه باید کرد؟


شهنام شهیر

فیلم تولد مسیح: شهره آغداشلو در نقش الیزابت مقدس

هالیوود مدت‌هاست که مسیحیت را به عنوان یک مذهب و منبع درآمدی کلان کشف کرده است. شهره آغداشلو

سال پیش در همین روزها جهان سینما از فیلم The Passion of Christ مصائب مسیح به کارگردانی مل گیبسون حرف می‌زد. در این فیلم که ۶۰۰ میلیون دلار فروش کرد، به صلیب کشیده شدن پیامبر مسیحیان با تمام خشونت و درد و رنجش به تصویر کشیده شد. امسال فیلم تولد مسیح که کمپانی برادران وارنر برای ساختنش میلیون‌ها دلار سرمایه‌گذاری کرده، برسر زبان‌ها است. بعید نیست که بسیاری از ایرانیان شیعه مذهب هم به دیدن این فیلم بروند. نه تنها به این خاطر که می‌توانند از این طریق بزرگ‌منشی و مدارای خود را با و در برابر ادیان دیگر به نمایش بگذارند، بلکه هم چنین به این دلیل ساده که یکی از هم‌وطنان هنرمندشان نیز در این فیلم بازی می‌کند: شهره آغداشلو.

او که به خاطر بازی در فیلم خانه‌ای از شن و مه کاندیدای جایزه اسکار برای نقش دوم هنرپیشه زن شده بود و سرانجام به همین مناسبت جایزه نقادان فیلم نیویورک را به دست آورد، در فیلم تولد مسیح در نقش زن نازایی ظاهر می شود که از سوی پروردگارعالم متبرک شده و از این رو ناگهان متوجه می‌شود که باردار است. اگر این زن الیزابت نام نداشت و دختر عموی مریم عذرا، مادر عیسی مسیح نبود، نازایی و حاملگی او اهمیتی تاریخی و ابدی نمی‌یافت. چون الیزابت در واقع برای مریم مقدس، چنان که در روایات انجیل متا و لوکاس آمده، سر مشق و مایه عبرت و محمل تفاهم و نشان قدرت لایزال الهی است. به همین خاطر وقتی جبرئیل فرشته بر مریم ظاهر می‌شود تا خبر زادن عیسی مسیح را به او بدهد، اعلام می‌کند که الیزابت پا به سن گذاشته و نازا هم به‌زودی و به طور معجزه آسایی صاحب فرزندی می‌شود که یوحنا نام خواهد گرفت.

مریم پس از آن که به جبرئیل می گوید: همان خواهد شد که تو می گویی، بلافاصله راهی سفر به شهر الیزابت می‌شود، تا با نحوه متبرک شدن او آشنا گردد و خود از نزدیک به دنیا آمدن یوحنا را تجربه کند. استقبال صمیمانه و پرشورالیزابت از مریم یکی از صحنه‌های موفق این فیلم است. این دو زن رنج‌دیده با این که به نحوی با روح القدس در تماس قرار گرفته‌اند، به شدت زمینی و انسانی به نظر می‌رسند که با ذکاوتی هوشیارانه و همبستگی‌ای ناگسستنی در صدد حل مشکل مشترکشان، یعنی حاملگی خارج از عرف خود برمی‌آیند. هنگامی که مریم باکره دوباره به ناصریه باز می‌گردد، دیگر نمی‌تواند بارداری خود را ازنگاه دیگران پنهان نگاه دارد.

شهره آغداشلودر شهر همه در این‌باره حرف می‌زنند که مریم بدون عروسی و هم بستر شدن با نامزدش یوسف نجارحامله شده اگر یوسف در این شرایط حساس تامل می‌کرد و از ازدواج با مریم سرباز می‌زد، خطر سنگسار شدن او حتمی بود. از این رو جبرئیل دوباره بر آن مرد پیشه‌ورعاشق پیشه ظاهر می‌شود و اراده پروردگار عالم را به او ابلاغ می‌کند. یوسف که چاره دیگری پیش روی خود نمی‌بیند، پدری فرزند مریم را می‌پذیرد و از او حمایت می‌کند.

زمان داستان فیلم به یک سال پیش از تولد مسیح بر می‌گردد. هنگامی که هرودس، والی رم، بنا به گفته پیش‌گویان از زاده شدن طفلی که در آینده به مرتبه شاهی می‌رسید، با خبر می‌شود. هرودس برای جلوگیری از به خطر افتادن تاج وتختش فرمان می‌دهد، پسر بچه‌های کمتر از دو سال را سر به نیست کنند. در این هنگام یوسف و مریم و فرزند مقدسشان عیسی که چندی پیش در اصطبلی در خارج از محدوده شهر به دنیا آمده، از ترس سربازان بچه‌کش هردوس از ناصریه می‌گریزند و راهی مصر می‌شوند... داستان این فرار توام با سختی و زجر و وحشت لایه دوم و بخش هیجان ‌انگیز و پرکشش این فیلم را می‌سازد.

این که واقعه تولد مسیح که چهل سال پس از مرگ او درانجیل‌های متا و لوکاس با روایت‌های متفاوت و گاه متضاد نوشته شده، واقعیت دارد یا افسانه است، در این فیلم اصلا مطرح نیست. چون فیلم ‌نامه آن که از قلم مایک ریچ، تاریخ‌نویس مشهور آمریکایی تراویده، از همین روایت‌ها نشات می‌گیرد. از این رو قرار است که اولین نمایش فیلم نیز در واتیکان و با حضور پاپ صورت گیرد. به این مناسبت هنرپیشه گوآتمالایی، اسکار ایساک که نقش یوسف را بازی می‌کند، شهره آغداشلو و کارگردان فیلم، کاترین هارد ویک به روم دعوت شده‌اند. این اولین‌ بار است که به تصویر کشیدن داستان تولد و زندگی عیسی مسیح به عهده یک زن کارگردان واگذارشده است. کاترین هارد ویک که به خاطر اولین فیلم ماجرا جویانه‌اش درباره جوانان آمریکایی با عنوان ۱۳ جوایز بسیاری دریافت کرده، در این فیلم خطی سنتی و روایت‌گونه را دنبال می‌کند. شاید وفاداری بیش از حد او به این دراماتورگی قراردادی بزرگترین ضعف این فیلم باشد. چون قصه‌ای آشنا را به شیوه‌ای آشنا تعریف کردن، از جذابیت‌های سینمایی و تصویری یک فیلم می‌کاهد. با این حال هارد ویک با نگاهی خوددارانه از نشان دادن صحنه‌های خون و خونریزی و خشونت، با آن که القای شرایط بی‌رحمانه و بربرمنشانه حاکم بر آن دوران چنین ایجاب می‌کند، پرهیز دارد. حتی صحنه‌هایی که بچه‌ها به فرمان هرودس کشته می‌شوند، واضح نشان داده نمی‌شوند.

برگردان آلمانی عنوان فیلم به یکی بود، یکی نبود... یا روزی بود و روزگاری بود... ترجمه شده است. همین لحن و شیوه پرداخت افسانه گویانه، بچگانه و بچه‌پسندانه که گاهی به کلیشه‌های ساده‌لوحانه هم نزدیک می‌شود، بر فیلم مسلط است. موسیقی سوزناک و بد پیله فیلم گاهی از جاذبه صحنه‌ها و چشم‌اندازهای مسحورکننده آن که در مراکش و دهات یهودی نشین ناصریه فیلم برداری شده، می‌کاهد. این امر در مورد بازی‌های قوی هنرپیشه‌هایی که از ده کشور جهان برای بازی در این فیلم دعوت شده‌اند، نیز صدق می‌کند. کاترین هارد ویک در مورد بازی شهره آغداشلو که پس از شرکت در فیلم خانه‌ای در کنار دریاچه و بازی در مجموعه تلویزیونی ۲۴ و به عهده گرفتن نقش بازیگر مهمان در دو سریال اورژانس و ویل و گریس برای تماشاگران آمریکایی چهره شناخته شده‌ای است، می‌گوید: شهره یک هنرپیشه فوق‌العاده است. او با این نقش با برداشتی مسحور کننده و معنویتی اصیل که از ژرفای روحش نشات می‌گیرد، روبرو شده. ما عملا حس می‌کنیم که او چگونه عشق الیزابت مقدس را ساطع می‌کند. آغداشلو می‌گوید، برای این که این نقش را بازی کند، مدت زیادی دنبال یافتن الگو نگشته: شخصیت الیزابت مقدس مرا به یاد مادربزرگم می‌اندازد.