شب بخیر فرمانده
شب بخیر فرمانده فیلم دوم کارگردان سینما <انسیه شاهحسینی> است. فیلم اول این کارگردان با نام < غروب شب بیا> بعد از گذشت چند سال هنوز به نمایش عمومی در نیامده و تنها چند حضور جشنوارهای را تجربه کرده است.
فیلم <غروب شد بیا> قصهای جنگی دارد. لادن مستوفی، عصمت رضاپور و محمد مختاری هم بازیگران آن هستند. کارگردان فیلم تا به حال چند باری با این اثر خود به جشنوارههای خارجی رفته است. قصه فیلم هم درباره زنی خبرنگار است که در زمان جنگ در شب عملیات راه را گم میکند. حالا اگر شما علاقمند هستید تا بدانید یک زن خبرنگار وقتی در خط مقدم جبهه گم میشود با چه مسائلی مواجه میگردد، میتوانید این فیلم را به عنوان انتخاب خود برای تماشا در سینما در نظر بگیرید. آنهایی که نوروز امسال این فیلم را دیدند، راضی به خانههایشان بازگشتند.
مهمان یک ساعت و نیم خنده و تفریح
در سینمای ایران تهیه کنندگان یا فیلمهای خود را برای مخاطب عام میسازند و یا مخاطب خاص. تکیلف مخاطب عام که معلوم است. مخاطب خاص هم یا جشنوارههای خارجی هستند و یا جشنوارههای داخلی. البته برخی نیز ترکیبی از این دو شیوه را رعایت میکنند. فیلم <میهمان> یکی از فیلمهای نوروز امسال، که البته پیش از آغاز سال 86 اکران شد، اثری است که برای مخاطب عام ساخته شده است. بنابراین اگر شما بیننده فیلمهای جدی و آثار اجتماعی هستید برای دیدن این فیلم برنامهریزی نکنید، اما اگر دوست دارید یک ساعت و نیم تفریح و خنده داشته باشید میتوانید به دیدن این فیلم بروید. قصه فیلم میهمان با حضور یک شخصیت زن خارجی در ایران شکل میگیرد. شخصیت مقابل او یک راننده تاکسی با بازی <امین حیایی> است که در مسیر فرودگاه کار میکند. فیلم ساخته <سعید اسدی> است. کارگردانی که مطرحترین فیلم او <آواز قو> بود که با همین تهیهکنندگان، یعنی <حسین فرحبخش> و <عبدا... علیخانی> ساخته شد. محمد رضا شریفینیا، شقایق فراهانی، حسام نواب صفوی، مریم امیرجلالی، امیر مهدیکیا، الیزابت امینی، زهره حمیدی و هنرمند سینمای آمریکا <کرولاین پیچ> هم در این فیلم ایفای نقش میکنند. ثریا قاسمی، پوریا پورسرخ و بهناز حوری هم دیگر بازیگران این فیلم هستند.
اخـراجیهــای پــر بــازیگـــــر
اولین ساخته سینمایی بلند <مسعود دهنمکی> فیلمی طنز است. قصه درباره یکی از اراذل و اوباش جنوب شهر تهران به نام <مجید> است که عاشق دختری میشود. او برای به دست آوردن رضایت پدر دختر به همراه دوستان خود تصمیم میگیرد به جبهه برود. تصور کنید وقتی چنین آدمی به همراه دوستانی که اوضاع آنها نیز مانند خود او است، به جبهه میروند چه اتفاقهای با مزهای ممکن است رخ دهد. البته این جماعت در پایان فیلم متحول میشوند و <مجید> نیز به شهادت میرسد. فیلم <مسعود دهنمکی> در نمایشهای جشنواره خود با استقبال زیادی مواجه شد. به هر حال او فردی است که نسبت به او کنجکاوی زیادی وجود دارد و همین مسئله در کنار ترکیب بازیگران فیلم و دیگر مسائل انگیزه مهمی برای تماشای این فیلم است. کامبیز دیرباز، امین حیایی، محمد رضا شریفینیا، اکبر عبدی، ارژنگ امیرفضلی، علی اوسیوند، نگار فروزنده، نیوشا ضیغمی و... برخی از بازیگران این فیلم پربازیگر هستند. البته نوع شوخیها و طنزهای فیلم بیشتر کلامی است. مانند آنچه که در فیلم <مارمولک> دیدیم. <دهنمکی> نسبت به جایزه نگرفتن در جشنواره فیلم فجر خیلی اعتراض داشت. حالا خود شما با تماشای این فیلم میبینید که تا چه حد اعتراضهای او به جا بوده است. اخراجیهای دهنمکی خیلیها را راضی به خانههایشان باز گرداند.
رمان 18 هـزار صفحـهای
<سارا صولتی> نویسنده و فیلمساز جوان، از کودکی قلم به دست بوده و هر آنچه را که به فکرش میرسید، برروی کاغذ میآورد، چرا که او عاشق نویسندگی است. زمانی که هفت سال بیشتر سن نداشت، داستان چهار صفحهای خود را نوشت. هشت ساله که میشود، رمان 15 صفحهای مینویسد و بلندترین رمان خود را در 11 سالگی مینگارد. نام این رمان <تعطیلات هیجانانگیز> بود که در دو جلد، حدود چهارصد صفحه بود. پس از آن افسانه شهر باریان، خیانت گرگ، دوستت دارم مادر، پرنده خیال، دشتهای مهآلود، قلعه یخی، صدایی در باد، بر فراز آسمان و خواهرم نیاز، را به رشته تحریر درآورد که این آخری، داستان برگزیده بخش ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 72 انتخاب شد، یعنی زمانی که صولتی 12 سال بیشتر نداشت. سارا صولتی در 13 سالگی توانست فیلمی کوتاه با نام <دنیای من برای تو> بسازد و پس از آن <الماس کهکشان> را... دو سال بعد در 15 سالگی، فیلم نود دقیقهای <بازگشت به خانه>! را میسازد، فیلم او در جشنواره رشد سال 76 به نمایش گذاشته میشود و او به عنوان جوانترین فیلمساز آن سال معرفی میشود. از دیگر فعالیتهای هنری او میتوان به ساخت سه نماهنگ به نامهای نیایش، مهمانی خدا و نوروز اشاره داشت و همچنین یک فیلم بلند به نام کمین...
وی در حال حاضر مشغول نگارش رمانی بلند برگرفته از تخیل است، اما قصه در فضای امروز اتفاق میافتد، سرشار از فرهنگ کهن، غنی و اساطیری شرق است. این داستان CJM نام دارد و تاکنون نه هزار صفحه از آن نوشته شده و نیمی دیگر از آن باقی است. یکی از دو شخصیت اصلی این داستان به این جهان تعلق ندارد و به جهان باستانی ارتباط دارد، ضمن اینکه نادیدهها را میبیند. نوشتن این رمان 18 هزار صفحهای را باید به فال نیک گرفت. شاید روزی این رمان به یک <هری پاتر> البته با نسخه ایرانی آن تبدیل شود.
اکبـر عبـدی همبـازی گـلــزار
اولین ساخته سینمایی <شهرام شاهحسینی> با نام <بازی کلاغ پر> از 12 اسفندماه در لواسان آغاز شد. فیلمبرداری این فیلم توسط فرج حیدری در مناطق تهران، لواسان و شمال ایران انجام شده است و اکبر عبدی در کنار محمدرضا گلزار، مهناز افشار، حسام نوابصفوی، بهنوش طباطبایی، سحر ریحانی، مریم سعادت و رحمان مقدم ایفاگر نقشهای این فیلم سینمایی هستند. نگارش فیلمنامه <بازی کلاغ پر> توسط حسن انصاریان صورت گرفته است. رضا در تعقیب عشق از دست رفتهاش، راهی شمال میشود، او ویلایی مشرف به سمت فرد مورد نظر را اجاره میکند، اما شبها نمیتواند بخوابد چون صداهایی عجیب در این خانه شنیده میشود، پس...
گفتنی است، شاهحسینی پیش از این فیلم نود دقیقهای <سرزمین پدرم> و چند فیلم کوتاه را کارگردانی کرده و تاکنون برنده جوایز سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر و تندیس خانه سینما برای بهترین فیلم کوتاه و بهترین کارگردانی شده است.وی همچنین به عنوان دستیار و برنامهریز با رسول ملاقلیپور، سیامک شایقی، بهمن قبادی و بهرام بیضایی همکاری داشته است. روابط عمومی این مجموعه فرامرز روشنایی است.مـردی بــرای تمــام فصـول
<حمید لولایی> را از سال 1373 با مجموعه ساعت خوش میشناسیم، او خیلی زود توانست پلههای ترقی را طی کند و خود را در عرصه بازیگری در وادی طنز بشناساند. لولایی با فرا رسیدن سال 1386، 52 ساله شد و هنوز هم جا برای پیشرفت دارد. وی در سال 1334 از پدر و مادری گیلانی در محله عشرتآباد تهران در یک خانواده پر جمعیت به دنیا آمد. او در همان محله رشد کرد و ثمره ازدواجش دو دختر است، حمید لولایی هم اکنون به همراه خانوادهاش در حوالی محله سیدخندان زندگی میکند.
وی از کودکی عاشق بازیگری بود و با استفاده از جعبههای پودر لباسشویی و چسباندن عکس و گویندگی، بچههای محل را دور خود جمع میکرد. میگوید: <با پولهای عیدی خود به سینما میرفتم. بهترین تفریح زمان کودکیام سینما رفتن بود.> عشق به بازیگری در 15 سالگی او را به کلاسهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کشاند. تا جایی که دوره کلاسهای هنرهای زیبا را به صورت شبانه گذراند. وی کار تئاتر را به طور جدی در سال 1358 با بازی در نمایشی به کارگردانی مرحوم رضا ژیان و سیاوش طهمورث آغاز کرد.
<پیکرتراش> فیلم سینمایی بود که از آن به عنوان کار دوم خود یاد میکند اما این فیلم به اکران عمومی در نیامد و هیچ وقت دیده نشد. در آغاز جنگ در فیلم سربداران هم نقش کوتاهی را ایفا کرد که این آخرین فیلم او قبل از آغاز جنگتحمیلی بود.
با شروع جنگ تحمیلی به مدت شش سال از عرصه هنر دور ماند. در زمان خدمت سربازی همچنان به کار تئاتر مشغول بود <سبزه دوست بچهها> تئاتری بود که او در این دوران به همراه مرحوم رضا ژیان برای بچهها اجرا میکرد. در سال 69 در کلاس مدیریت سینما شرکت کرد و پذیرفته شد و مدیریت سینما را برعهده گرفت.
مدیریت سینما آزادی او را دوباره به دوستان قدیمیاش رساند که این دیدار مجدد موجب روی آوردن دوباره لولایی به بازیگری شد. او به دنبال آرزوهای دوران کودکیاش بود. <فراموشخانه> مجموعهای بود که با آن کار و بارش رونق یافت، به همین خاطر از مدیریت سینما استعفا داد و به بازیگری روی آورد. عشق و علاقه او به بازیگری حتی در زمان مدیریت سینما لحظهای او را رها نمیکرد به طوری که هرگاه فرصتی به دست میآورد زود جیم میزد و خود را به سر صحنه میرساند.
میگوید: با <ساعت خوش> قدم به عرصه طنز گذاشتم. داریوش کاردان اولین کسی بود که قابلیتهای مرا در این وادی کشف کرد. در ساعت خوش بیشتر از همه عوامل با مهران مدیری و رضا عطاران رابطه صمیمانه برقرار کرد. ا ز طرفی مدیریت سینما مانع ازحضور مدام او در سریال ساعت خوش میشد. به همین دلیل بازیگری را به مدیریت سینما ترجیح داد. اما لولایی چند سال پیش با نقش خشایار مستوفی حسابی گل و خود را به جامعه طنز معرفی کرد. د ر بازیگری تنها مشوق خود را مادرش معرفی میکند و همیشه به خاطر صداقت و روراستیاش زبانزد خاص و عام است. نقاشی تنها هنری است که به بازیگری نزدیک میداند، او عاشق کارهای آنتوان چخوف است.
صبر و تحمل زیادی دارد و بسیار کمحرف است اما خودش را هیچ وقت دست کم نمیگیرد. این از خصوصیات بارز مردی برای تمام فصول است.خودش معتقد است حمید لولایی آدم بیآزاری است. اخلاق او در منزل بسیار عالی است.بسیار دل رحم و مهربان است و بسیار علاقه دارد به دیگران ابراز محبت کند.
عاشق سوارکاری است و فوتبال را خیلی دوست دارد.
به بازی پرویز پرستویی علاقه فراوانی دارد و از عطاران به عنوان یک آدم خوشفکر و بسیار فروتن یاد میکند.
از تلخترین خاطرههای زندگیاش فوت مادر خانمش بود که روی او تاثیر زیادی داشت. از لولایی در آینده شاهد کارهای دیگری خواهیم بود. او همچنان به دنبال خوشحال کردن هموطنانش است.
خون بازی یک فیلم خلوت، اما پرمعنی
آیا قصد دارید معتاد شوید؟ آیا دوست دارید مصرف مواد مخدر را تجربه کنید؟ آیا فکر میکنید برای ترک اعتیاد، اراده کافیندارید؟ پس همین حالا .... نه! اشتباه نکنید. این یک آگهی تبلیغاتی نیست. اینها جملههایی است تا شما بتوانید حدس بزنید در فیلم <خونبازی> ساخته <رخشان بنیاعتماد> با چه چیزی روبرو خواهید شد.
فیلم آخر <رخشان بنیاعتماد> که در جشنواره فیلم فجر امسال نیز با استقبال زیادی مواجه شد، قصه بسیار تلخی دارد. <بنیاعتماد> البته از آن کارگردانهایی نیست که از مخاطب خود <آبغوره> بگیرد، اما در این فیلم چنان تصویری از یک معتاد به هروئین ارائه شده که شاید توصیف کامل آن بسیار سخت باشد. اول از همه باید یک نکته را صادقانه به مخاطبان فیلم بگوییم. اگر از علاقمندان <بهرام رادان> هستید و دوست دارید این بازیگر را در فیلم ببینید باید به شما بگویم که حضور رادان در این فیلم تنها از طریق نوار ویدئویی است که برای نامزد خود <سارا> میفرستد. رادان نقش دانشجویی ایرانی را ایفاء میکند که در کانادا در حال تحصیل است. او قرار است به زودی به ایران بیاید و با نامزد خود <سارا>، با بازی <باران کوثری> ازدواج کند. اما یک مشکل کوچک وجود دارد. این مشکل ارتباطی به مسئله جهیزیه نداشتن <سارا> و یا مخالفت پدر و مادر او ندارد. بلکه مشکل این است که <سارا> معتاد به هروئین است و باید ترک کند. او به همراه مادرش به شمال کشور میروند تا او در یک محیط ویژه معتادان ترک کند اما در طول راه، <سارا> موادمخدر میخرد و مصرف میکند. هر چند پایان فیلم خوب و خوش است.
"بیتا فرهی" در نقش مادر "سارا" و <مسعود رایگان> در نقش پدر او دیگر بازیگران این فیلم خلوت و جمع و جور بنیاعتماد هستند.فیلـم جـدیـد میـلانی را ببینیـد
"تهمینه میلانی" از فیلمسازانی است که همیشه در ساختههای خود به زنان و حقوق آنها توجه ویژهای داشته و باحساسیت خاصی از آنها دفاع کرده است. او در فیلم آخر خود با نام < آتش بس> روال کاری خود را تغییر داد و به مردان هم حق حیات و زندگی داد! شاید همین مسئله سبب شد آتشبس، فیلم پر مخاطبی شود. این کارگردان مدتی قبل ساخت فیلمی جدید با نام <تسویه حساب> را به پایان رساند. فیلمی که این روزها مراحل فنی خود را طی میکند تا برای پخش آماده شود. جالب است بدانید در این فیلم بازیگران مختلفی همچون: مهناز افشار، لادن مستوفی، بهاره افشاری، شهره لرستانی و السا فیروزآذر به همراه اکبر عبدی و احمد مهرانفر ایفای نقش میکنند. البته در روزهای پایانی کار، محمدرضا شریفینیا و حامد بهداد هم به جمع بازیگران اضافه شدند. البته فهرست بازیگران این فیلم به همینجا ختم نمیشود. سیاوش طهمورث، رضا عطاران، غلامحسین لطفی، مهدی فقیه، فلور نظری و شیرین بینا هم از دیگر بازیگران این فیلم هستند. پرویز پورحسینی هم در این فیلم ایفاگر نقشی کوتاه بوده است.
طبق شنیدههای ما فیلمنامه تسویه حساب توسط تهمینه میلانی نوشته شده و داستان زندگی چهار دختر خلافکار را روایت میکند. فیلم تلاش کرده تا نقدی اجتماعی در مورد آسیبهای اجتماعی زنان و علت بزهکاری برخی از آنان را ارائه دهد. میلانی میگوید سعی کرده تا در این فیلم تصویری از آینده زنانی که سادهترین راه را برای امرار معاش انتخاب کردهاند، به تماشاگران ارائه دهد. البته از ما نشنیده بگیرد اما در ظاهر فیلم حال و هوایی طنز و کمدی دارد.
هیچ اغراقی در کار نیست، ترش و شیرین عطاران در میان هیاهوی امواج ارسالی نوروز جام جم بی رقیب تاخت; ساده، شاد و بی هیچ بار خاطری. او می تواند لحظات ناب و مفرحی برای مخاطبانش تدارک ببیند، بی آن که انگشت در چشم آن ها فرو کند. عطاران آرام آرام سایه مهران مدیری را پس می زند. او حالا دیگر شکل و شمایل یک نیروی مستقل و قابل اتکا به خود گرفته است. حضورش برای تلویزیون ایران غنیمت است.
رضا عطاران برای آماده کردن قسمت های پایانی ترش و شیرین هنوز درگیر است (روز گفت وگو) و فرصت برای گفت وگوی حضوری مهیا نمی شود. تلفنی با هم صحبت کرده ایم; از ترش وشیرین، از ناصر، از خونسردی ها و ... نتیجه اش این چیزی است که شما می خوانید.
● مدت هاست به مسئله اختلاف طبقاتی در کارهای شما به طور مکرر اشاره می شود. چرا این موضوع این قدر ذهن شما را درگیر کرده است؟
به نظرم یکی از مشکل های اساسی ما که اتفاقا تبعات زیادی دارد، همین اختلاف طبقاتی است. یعنی خیلی از مشکلات ایلی، قبیله ای، قومی، ریشه در همین تفاوت های مالی افراد در جامعه دارد. این اختلاف خیلی فاحش است و هر روز هم بیشتر می شود. درست است من روی این مساله زوم کرده ام و حتما در قصه های بعدی ام هم دنبالش می کنم. این موضوع مورد علاقه من است.
● این علاقه از کجا می آید؟
از جای خاصی نیست! فقط چون این ها را می بینم، دنبال می کنم. متاسفانه مشکلی است که وجود دارد.
● نکته جالب این جاست که شما قصد دارید بین دو طبقه، نزدیکی به وجود بیاورید. یعنی این که نه طبقه بالادست را هیولا نشان می دهید و نه سعی می کنید برای طبقه فرودست محبت دلالی کنید...
آره. کلا به آدم ها این جوری نگاه می کنم. همه می دانیم هر آدمی، هر طبقه ای تنها سیاه سیاه یا سفید سفید نیست. بیشتر دنبال این موضوع هستم که نشان بدهم بودن یا نبودن پول این مشکلات را به وجود می آورد وگرنه نمی خواهم بگویم آدم پولدار بد است یا آدم بی پول خوب. یا هر چیز دیگر.
● خب آن وقت فکر می کنید این تلاش در جهت نزدیکی دو طبقه چقدر می تواند به واقعیت جامعه نزدیک باشد؟ مثلا این آدم هایی که متعلق به دو طبقه متفاوت هستند چقدر می توانند کنار هم دوام بیاورند؟یعنی به نظر شما در سریال این آدم ها در کنار هم دوام می آورند و هیچ مشکلی ندارند؟ پس این همه جنجال و درگیری برای چیست؟
نه، منظورم این است که اصلا در واقعیت چقدر می شود این دوتا جنس تقریبا متفاوت را به هم نزدیک کرد
● شاید بهتر است بگویم که من فقط دارم اینها را می بینم و نشان می دهم. قصد ندارم خیلی دست به نقد ببرم. اتفاقا فکر می کنم با نمایش این اختلافات افراد درگیر مشکلات را از بیرون نگاه کنند و خودشان دست به نقد خودشان ببرند.
آقای عطاران شما بچه کدام محل هستید؟
بچه پایین شهر مشهد! بچه پایینم (با خنده). پدرم هنوز در همان محل زندگی می کند. من که دیگه آمدم تهران.
گفتید پایین. انگار طعنه زدید. چرا گاهی بچه های پایین شهر با اکراه از این مسئله حرف می زنند؟
نمی دانم. شاید چون دید خوبی نسبت به آنها وجود ندارد...
● چرا؟
آخه وقتی تمام روابط اجتماعی ما دارد روی پول می چرخد و مقدار پول در خانواده ها برای ما شخصیت می آورد و ما بر اساس پول به هم نزدیک می شویم، این اتفاق می افتد دیگر. همان اختلاف طبقاتی. خب بچه های پایین از نظر عمومی بچه هایی هستند که کم درآمدترند، اما به نظر من این جوری نیست.
● فقط پول؟ اختلاف فرهنگی مهم نیست؟
والله به نظرم نه خیلی، آخه من این قدر آدم تحصیل کرده دیده ام که یک کارهایی می کنند که همین جوری از آنها بعید است! اما خوب و بد در همه وجود دارد. به نظرم الان مقدار پول موثرتر است.
● رضا عطاران در بازی و رفتار معمولی اش از یک خونسردی عجیبی استفاده می کند. ذاتا خونسرد است یا یادگرفته خونسرد باشد؟
یاد گرفته ام. گرچه مادرم هم خونسرد است و می گویند به او رفته ام.
● چطوری یاد گرفته اید؟ تحت چه شرایطی؟
راستش از زمانی که آمدم تهران یاد گرفتم. اول که آمده بودم می ترسیدم. آنها با آن چیزهایی که من در شهرستان دیده بودم فرق داشتند. باور کنید از پس سر که نگاه می کردم (با خنده) انگار یک جور دیگر بودند، ریتم، نگاه و... وقتی دیدم اینجا زمانی که از کنار هم رد می شوند اصلا نگاه نمی کنند و به کار خودشون ادامه می دهند، من هم خونسرد شدم. کاری به کار بقیه ندارم.
● فکر می کنید این خصلت خوب است؟
بیشتر جالب است تا خوب یا بد. گاهی خوب است، گاهی بد...
● چه موقع بد می شود؟
همین که آدم بدی رو نبینید خوب است.
● چه جالب. شما پارادوکسیکال کار می کنید. به عنوان یک هنرمند که دید اجتماعی دارد و می خواهد روی بدی های جامعه زوم کند، خونسردی خوب نیست.
من اما همه چی را می بینم. آره برای کار کردن و به تصویر کشیدن باید همه چی را ببینم. اما در مورد رفتار عادی خوب است که بدی های همدیگر را نبینیم.
● اصلا تا حالا با این و آن درگیر شده اید؟ مثلا همین درگیری های عادی روزمره. چه می دانم تا حالا شده در رانندگی به کسی جدل کنید؟
اصلا ماشین نگرفته ام که این اتفاقات نیفتد. روحیه ام به روحیه آدم های ماشین سوار نمی خورد.
● چه جالب، چرا؟
یک مدت ماشین داشتم. راستش حوصله رانندگی نداشتم. بیشتر دوست دارم یکی دیگر رانندگی کند و من اطراف را نگاه کنم.
● خب این از تنبلی شما است...
آره، اساسی تنبلم.
● آقای عطاران لطف کنید پنج شخصیت خونسردتر از خودتان نام ببرید.
سخت است. کمک کنید. آهان مثلا کمال تبریزی.
● چرا؟ مگر تا حالا با هم کار کرده اید؟
نه، همین جوری قیافه ای گفتم. فکر کنم...کمک کنید. شهرام جزایری. (با خنده)
● خب شد دوتا، سه تای دیگر نام ببرید حل است.
خیلی سخت است. کوین اسپیسی!
● قیافه ای گفتید یا به خاطر شخصیت هایی که بازی کرده؟
نه به نظرم کلا آدم خونسردی است. البته در آن فیلم زیبایی آمریکایی خیلی راحت و خونسرد بود. دیگه هیچی یادم نمی آید. همین سه تا بس است دیگر.
● اشکالی ندارد. این خونسردی شما اطرافیانتان را اذیت نمی کند؟
چرا، اتفاقا خانمم را خیلی اذیت می کند.
● شما در مقابل چه کار می کنید؟
باز هم همان خونسردی را ادامه می دهم!
● هیچ مشکلی پیش نمی آید؟
نه. همه چی حل می شود.
● اگر می خواست حل بشود بنده خدا اصلا حرص نمی خورد...
اتفاقا وقتی نقش ناصر را دید گفت خیلی شبیه خودت است!
● به خاطر پررویی ناصر که نبوده؟ منظور خونسردی اش بوده؟
(خنده) آره.
● واقعا ناصر مابه ازا دارد؟
● شما ندیدین؟
به نظرم خیلی اغراق شده است، تا این حد پررو ندیده ام. می دانید در صبر اطرافیان ناصر هم البته اغراق شده.
خب آره، درسته بزرگنمایی اش زیاد است. برای طنز ماجرا و البته شاید برای جا افتادن نقش برای بیننده هم بد نباشد.
کلیپ زلف بر باد که هدیه نوروزی سایت تهران اونیو به مخاطبانش بود کلی طرفدار پیدا کرد و علاقهمندانش داونلودش کردند.این اقبال برای نامجو دردسرساز بوده چون خیلی زود دور و بر این کلیپ حاشیههایی به وجود آمد که خواننده متفاوت ایرانی به آن علاقهای ندارد. اما این تنها خبر تازه
زندگی محسن نامجو در بهار هشتاد و شش نیست.
● آقای نامجو در سال تازه از کارهای تازهتان چه خبر؟
من بعد از اینکه از هلند برگشتم ایران، در بهمنماه، خوشبختانه خبر دادند از پنجتا آلبومی که ما در این سالها مدام دنبال مجوزشان بودیم از ارشاد، بالاخره یکی از آلبومها موفق شد که مجوز بگیرد که در اردیبهشتماه، ماه می، و یا ماه بعدش در ایران منتشر میشود.
● یعنی قرار است آلبومتان با مجوز در ایران منتشر بشود؟
از پنجتا آلبوم، یکیاش آره. یعنی مجموعا ۸ الی ۱۰ قطعه مجوز گرفته که قرار است منتشر بشود.
● کدام آهنگها توی این آلبوم جدید هست؟
اصلیترینش قطعه «ترنج» است، یعنی کلا قطعاتیست که در آلبوم «ترنج» بوده که شعرهایش همه قبلا مجوز گرفته بود. این شعرها همه کلاسیک بود و جزو اشعار خود من نبود. یعنی به لحاظ مضامین شاید هیچ مشکلی وجود نداشت.
این اتفاق توسط انتشاراتی «باربد» دارد میافتد . غیر از آن با همین انتشارات قرار است که بعد از انتشار آلبوم «ترنج» حول و حوش خردادماه ضبط آلبوم جدید را شروع کنیم که البته این آلبوم تحت تدابیر شدید امنیتی قرار دارد و مثل آلبومهای دیگر هنوز میان مردم پخش نشده.
● تدابیر شدید امنیتی یعنی چی؟ یعنی برایش محافظ استخدام کردی یا توی گاوصندوق نگهاش میداری یا چی؟
نه منظورم این است که اینبار یک استودیو مورد اعتماد انتخاب شده که دیگر کار به وسیله یکسری روابط بیرون نیاید و پخش نشود، تا زمانیکه منتشر بشود. بههرصورت در این ایام من حدود ۸ تا ۱۰ قطعه جدید دارم که اینها قرار است ضبط بشود.
● پس سال ۸۶ را طرفدارهایت با خبرهای خوش شروع میکنند.
همه به من لطف دارند و امیدوارم که اینطوری باشد. سهتاش هم در روزهای عید توی ایران چاپ شد. یک سریال هم ساخته آقای رضا عطاران به اسم «ترش و شیرین» که در ایام عید در ایران پخش شد و آهنگسازموسیقی تیتراژ آن سریال کار آقای حمیدرضا صدری بود. نشریه «نسیم» هم یک آمارگیری کرده بود از موزیسینها و ترانهسراهای فعال در ایران که خب همهشان کار منتشر کردهاند. در مجموعه آمارگیریشان چندتا از قطعات من را بهعنوان قطعات منتخب سال ۸۵ انتخاب شده بودند.
آنها هم لطف داشتند به من و این را هم گفته بودند که ما راجع به موزیسینی داریم صحبت میکنیم که هنوز هیچ کاری از او در ایران منتشر نشده است.
● آهنگی که توی «ترش و شیرین» خواندی، جریانش چی بود؟
آن آهنگ ساخته من نیست، ساخته دوستم حمیدرضا صدریست که آهنگساز چندتا از سریالهای ایرانیست از جمله همان سریال معروف «نرگس» که توی ایران سهچهارماهی هرشب پخش شد. شعرش از خانم نیلوفر لاریپور بود و آهنگ هم از حمیدرضا صدری. سبک و سیاقاش با کار خودم فرق داشت، یعنی میتوانم بگویم که شکل و شمایل پاپتری داشت کار حمیدرضا. گویی یکیـ دونفر خواننده دیگر هم آن کار را خوانده بودند، ولی آقای رضا عطاران کارگردان فیلم گویا آوازی را که من خوانده بودم پسندیده بود.
● حالا از این خبرهای خوب که بگذریم، خبرهای داغ دیگری هم در مورد شما در اینترنت بود. یک کلیپی را بهار امسال من از شما دیدم که شنیدم گویا خانم زهرا امیرابراهیمی بازیگر سریال «نرگس» در آن حضور دارد. این کار شما بود؟
قطعه بله، قطعه کار من بود. این قطعه مربوط به ۴سال پیش بود. یعنی یک فیلم انیمیشن بود ساختهخانم فاطیما یثربی که حدود ۴ـ ۳سال پیش ایشان یک انیمیشن ساخته بود برای کارنامهی فوقلیسانساش و من تم این قطعه «زلف برباد» را آنجا برای فیلم انیمیشن ایشان ساختم. ولی سال ۸۵ یک شعر حافظ را مناسب با آن فضا گیر آوردم و با توجه به آن فضاهایی که در آن یکیـ دوشبی که این قطعه را داشتم من آوازش را اتود میزدم ، آن را کار کردم. یعنی یک حال و هوایی بود که حقیقت میتوانم بگویم کاملا شخصی بود و با فضایی که در این کلیپ وجود دارد زمین تا آسمان متفاوت بود. برداشت شخصی خود من یک حال و هوای عاشقانهای بود،.
● من خودم سریال «نرگس» را ندیدم و چهره خانم امیرابراهیمی را هم همینطور. خانمی که در کلیپ هست خود ایشان است؟
سریال «نرگس» را من چند قسمتاش را دیده بودم آنزمان بازی ایشان را هم دیده بودم. بعد از آنکه متاسفانه آن فیلم روی سایتها پخش شد از ایشان، بهقول معروف، باعث سروصداهایی توی ایران شد و مشکلات قضایی برای ایشان پیش آمد .اما من خود ایشان را طی یکیـ دو برخورد توی یک کافه دورادور دیده بودم.
اتفاقا ایشان هم بعد از صحبتی که کردیم، مثل دیگران کارهای من را شنیده بود و مثل همه دیگران هم ایشان ابراز لطف داشت و گفت که کارها را شنیده و پسندیده و اینها و ما آشناییمان در این حد بود.
آقای سهراب مهدوی مسئول سایت تهران اونیو که از دوستان نزدیک و صمیمی من است، پارسال به مناسبت بهار روی سایت یک قطعه از کارهای من را به عنوان بهاریه انتخاب کرد.
● بهار ۸۵ در واقع؟
بله بهار ۸۵. این اتفاق که پارسال افتاد، چون تعداد دانلودها زیاد بود و عدهای در ایران پسندیده بودند قطعه را ، ایشان گفت این تجربه را امسال هم تکرار کنیم، منتها اینبار تصویر هم رویش بگذاریم. حقیقت موضوع این است، من انکار نمیکنم که آقای مهدوی من را درحد اشاره در جریان قرار داد که مثلا ما از تصویر چند نفر میخواهیم استفاده کنیم، از جمله مثلا اسم این خانم را برد. و من خب هیچ موقع فکر نمیکردم که قرار است یک چنین برداشتی بشود . متاسفانه چندروز مانده به نوروز امسال من اصلا در تهران نبودم و بعد از پانزده روز که برگشتم دیدم که چندتا از آشنایانم من را در جریان قرار دادند. اولا یک آماری به من دادند که چیزی حدود ۴۰۰ـ ۳۰۰هزارتا از این کار دانلود شده
● پس خیلی کار محبوبی بوده. حالا اینهمه دانلود بهخاطر اسم شما بوده یا بهخاطر اسم خانم امیرابراهیمی؟
من دقیقا قضاوتم این است که بهخاطر اسم خانم امیرابراهیمی بوده. حالا بههرحال خیلیها هستند که به من لطف دارند و کار من را ممکن است در مقیاس چند هزار تایی هم بشنوند. اما اینکه من به خاطر آن دلایلی که ایشان چند ماه پیش توی تریبون بود و بحثاش مطرح بود، خواسته باشم یک همکاری مشترک با ایشان داشته باشم اصلا اینطور نبوده است. یا این همکاری بههیچ عنوان کار من نبود. من حتی سر آن کلیپ حضور نداشتم و اصلا در جریان ساختن آن کلیپ بودم.
● پس شما فقط در این جریان یک قطعه موزیک ساخته بودید؟
من یک قطعه صوتی را در اختیار دوستانم قرار دادم و آنها هم گفتند که قرار است روی این قطعه کلیپ هم ساخته بشود؟.
● یعنی شما در جریان نبودید که این خانم قرار است در این کلیپ بازی بکند؟
اصلا اصلا برای من معلوم و مشخص نبود که قرار است این شکلی باشد، بههیچ عنوان مشخص نبود.
● تا آنجایی که من دیدم اینطور از کار برمیآید که گویا این کلیپ برای ایشان ساخته شده، مخصوصا با در نظرگرفتن مضمون شعر.
بله همین است. حالا علت این است که این دوست ما که این کلیپ را ساخته آقای حامد صفایی که از دوستان بسیار محبوب من و پسر بینظیریست بهخاطر تواضع ذاتی که در وجودش هست اسم خودش را روی آن کلیپ نگذاشته و فقط اسم من را گذاشته. یعنی وقتی مردم کلیپ را میبینند و دانلود میکنند، زیر آن نوشته محسن نامجو ۲۰۰۷. من ازش پرسیدم، بهصورت گلایه، که آخر تو چرا اسم خودت را نگذاشتی. گفت بهخاطر اینکه اسم من که زیاد مطرح نیست و اگر اسم خودم را در کنار تو میگذاشتم، با توجه به اینکه عدهای تو را میشناسند، ممکن بود این شبه پیش بیاید که من خواستهام اسمم را در کنار اسم تو قرار بدهم و مثلا سوءاستفادهای از فرصت بکنم.
بههرحال این عمل او باعث این شبه در ذهن تمام آدمهایی شد که نه من را درست حسابی میشناسند، نه خانم امیرابراهیمی را و نه هیچ کس دیگری را.
این شبه پیش آمد واین شبه را من به این خاطر خدمتتان با قاطعیت عرض میکنم که دوستانم برای من ۱۵صفحه ایمیل گرفتند و آوردند که ۹۵درصد نظراتی که مردم داده بودند، همه آنها خطاب به من بود که آفرین که این کار را انجام دادی.نه اینکه موسیقیاش را ساختی، اصلا این شبه پیش آمده بود که کلیپ را فقط من ساختم یا مثلا در جریان تصویر بودم و یا اساسا مهمترین بخش قضیه این بود که فکر کرده بودند من این اقدام را کردهام تا بهنوعی از خانم امیرابراهیمی اعادهی حیثیت بکنم. حتی از واژهمصلح اجتماعی و اینجورچیزها صحبت کرده بودند، در حالیکه خدا شاهد است من اصلا خودم را در این حد نمیدانم، نه تنها راجع به این خانم، راجع به هیچکس و هیچ گروه دیگری که بخواهم چنین نقشی برای خودم قائل بشوم.
من یک کار عاشقانه ساختم که از شخصیترین حالت من بیرون آمده. من از ابراز لطف تمام کسانی که این کار را دانلود کردهاند ممنونم، اما بههرحال متاسفانه تا یک حدودی با حیثیت من این وسط یک بازیهایی شده. بهخاطر اینکه ما بعد از سالها تلاش کرده بودیم برای همین آلبوم «ترنج»، توسط یک ناشر معتبر یعنی آوای باربد اقدامی مجوز بگیریم، الان متاسفانه حتی روابط من با این انتشارات دستخوش یکسری تغییرات شده است. یعنی حتی برای آنها هم باید اثبات کنم. و این این قضیه زمان میبرد. از همه اینها مهمتر ارشاد جمهوری اسلامی با این قضیه برخورد سادهای نمیکند.
● یعنی ممکن است به خاطر این مساله مجوز شما با مشکل مواجه بشود؟
بههرحال عقب بیفتد یا یک تغییراتی در آن رخ بدهد. منظورم این است که بههرحال این جریان من را در نگرانی قرار داده و آن سیر خوبی که داشت پیش میرفت در رابطه با کارهایی که قرار است در سال ۸۶ منتشر بشوند، با این اقدام خیرخواهانه دوستان من متاسفانه دستخوش این تغییرات قرار گرفت. در رابطه با خانم امیرابراهیمی، و در رابطه با اتفاقی که برای ایشان افتاد و ماجرایی که در ماههای قبل در ایران پیش آمد، من نه صلاحیت دارم نظر بدهم، نه اصلا نظری دارم در این مورد.
یک اتفاق شخصی بوده و برای یک آدمی افتاده، اصلا هیچ ارتباطی به من ندارد. اما، ناخودآگاه کار من با سرنوشت ایشان در یک مسیر قرار گرفته که این اصلا خواست من نبوده و من بههیچ عنوان این قطعه را نخواندم که از خانم امیرابراهیمی اعاده حیثیت بکنم.
● من امیدوارم این خیرخواهی ناخواسته شما برایتان دردسرساز نشود؟
متشکرم. از شما. من هم دقیقا نهایت آرزویم همین است. این مژده را هم بدهم که یکسری قطعات دیگر هم هست که شما نشنیدهاید. میتوانم بگویم خوشبختانه، چون فکر میکنم اگر از «زلف برباد» لذت بردهاید، از آنها هم شاید از بعضیهاشان بیشتر لذت ببرید.