نیکی کریمی، بازیگر سرشناس سینمای ایران، این روزها علاوه بر فیلم سازی و بازیگری، به عنوان داور در جشنواره های بین المللی فیلم هم شرکت می کنه. نیکی کریمی هفته گذشت برای داوری در جشنواره بین المللی فیلم ریکیاویک (rekjavik) به کشور ایسلند رفته بود. در این جشنواره فیلمهای مطرح فیلمسازان شناخته شده از سراسر جهان، از جمله برندگان جشنواره های معتبری چون کن به نمایش در می آید. در همین رابطه با نیکی کریمی گفتگویی داشتیم :
ایسلند چه جور جاییه؟
میتونم بگم جای خیلی عجیب و آرومیه. اینجا همه چیز آرومه، حتی مردم آروم صحبت می کنند. کوه زیاد نداره، بنابراین چشم اندازهای زیبایی رو میشه دید.
آیا داوری برای جشنواره فیلم سخته؟
داوری و قضاوت همیشه سخته ولی برای من خیلی هیجان انگیزه. به خاطر اینکه توی این پنج شش سالی که برای داوری سفر می کنم، اتفاقات جالبی می افته که خاطره انگیز میشه. مثلاً دیدن فیلم های خوب، آدم های جدیدی که ازشون چیزهای مختلفی یاد می گیرم و تبادل فرهنگی که بین ما انجام میشه، اختلاف و اتفاق نظرها. همه اینها کمک میکنه که آدم تجربه پیدا کنه.
دیدن فیلم ها و قضاوت درباره اونها چقدر روی کار بازیگری خودتون تاثیر گذاشته؟
بازیگری تاثیر حس و تجربه ای هست که آدم از دیدن بازی های مختلف پیدا می کنه. ولی من وقتی فیلمی رو می بینم، بیشتر از دید فیلم سازی بهش نگاه می کنم. به طور مثال اینکه فیلم چطور تهیه شده، کارگردانش چه کسی و کار چندمش بوده. آیا فیلم تحت حمایت سازمانی ساخته شده یا نه و ... البته بعضی وقت ها اتفاق جادویی سینما می افته و آدم صحنه هایی رو توی فیلم می بینه که هیجان زده اش می کنه، اونجاست که به خودش میگه کارگردان چه ایده جالبی داشته.
شما چند وقتیه که وارد عرصه فیلم سازی هم شدید، بازیگر هم هستید و در عین حال کار قضاوت جشنواره های فیلم رو هم به عهده دارید. کدوم یک از این کارها شما رو بیشتر هیجان زده می کنه؟
من اینطور به قضیه نگاه نمی کنم. اما چیزی که همیشه من رو هیجان زده می کنه "ایده" هست چرا که سینما کار جادویی رویاست.
هنوز اون هیجان روزهای اول برای بازیگری و فیلم سازی رو دارید؟
بله هنوز دارم. البته درباره بازیگری زیاد نه، مگر اینکه یک سناریوی بسیار خوب پیشنهاد بشه که من رو هیجان زده بکنه. اما همیشه ایده های جدید من رو هیجان زده می کنه. حتی داستان های آدم ها، مثلاً امروز یک خانمی با من صحبت می کرد که با شوهرش توی آسانسور آشنا شده! اون هم آسانسوری که در مطب روان پزشکی بوده. مثلاً این ایده میتونه آغاز یک سناریوی جالب باشه.
راز موفقیت نیکی کریمی چیه؟
من به خودم ایمان دارم. به هیچ چیزی خودم رو وابسته نمی دونم جز خودم!
![]() |
خوب ما کجا بودیم؟ در باره زمینی که می گذره صحبت می کردیم ... زمانی که برای اولین بار این عبارت رو شنیدم از اون خوشم اومد و سعی کردم که اون رو اینجا امتحان کنم ... به ویژه شبها و از درون کیسه خوابم به این منظره نگاه کنم .. در زیر تابش آفتاب (هنگام روز) شما می تونید صدها سایه گوناگون آبی رنگ رو در اقیانوس ها تشخیص بدید که بسته به عمق اقیانوس و زاویه تابش نور خورشید ، رنگ اون تغییر می کنه. شما همچنین می تونید بخشهای وسیعی از سطح زمین رو ببینید ،که اکثر اونها بدون هر گونه سرسبزیه ، و درون آن رگه هایی رو تشخیص بدید که با شکلهای مختلف در این سرزمین ها نقش بستند. اینها رودخانه ها یا بقایای جریانهایی از آب هستند که زمانی روی زمین جاری بودند و همانطور که راه خود رو به طرف اقیانوس دنبال می کردند نشانه هایی از خود به جای گذاشتند.
شهرها به خوبی قابل تشخیص هستند ، آنها شبیه به مناطقی از زمین هستند که شخم خوردند و زمین آن ناحیه رو متفاوت ساخته اند. زمینهای کشاورزی به شکل قطعاتی با شکل هندسی منظم و به رنگهای متفاوت دیده می شند که رنگ اونها بسته به نوع محصول یا نوع خاکی که در آن ناحیه ست متفاوت به نظر می رسه. شما نمی تونید هچ مرزی روببینید ... شما نمی تونید بگید کجا یک کشور به پایان می رسه و کشور دیگری آغاز می شه ... تنها مرزی که دیده می شه مرز میان آب ها و خشکی ها ست.
اغلب بخشهای زمین با ابر پوشونده شده . اول گمون کردم «این ابرهای سرگردون اجازه نخواهند داد که چیزی رورو ببینیم یا عکاسی کنم» اما پس ازاون از دیدن ابرها به خلسه فرو می رفتم ... اونها شکل ها و ساختارهای خیلی متفاوتی دارند ... گاهی اوقات انها مثل یک پتوی سفید کلفت و پف کرده به نظر میاند و بعضی دیگر از اونها به شکل گلوله های پنبه ای که همه جا پراکنده شدند....
برای ایرانیایی که این مطلب رو می خوانند، باید بگم این صحنه منو یاد دوره ای میندازه که خیلی جوون بودم و در ایران پنبه زن داشتیم ،آنها هر از چند گاهی می اومدند و پتوهای پنبه ای (لحاف) رو می گرفتند و پنبه های اون را با ابزاری ابتدایی که شبیه به یک کمان بزرگ بود می زدند . در بعضی از جا هم ابرها به صورت رشته رشته دیده می شدند مثل اینکه کسی قلم موی نقاشیش رو تو رنگ سفید فرو برده باشه و اون رو تصادفی در بخشهایی از بوم و در جهات مختلف کشیده باشه .
تماشای ابرها مرا یاد همسرم حمید می اندازه . ... یکی از علایق ما که در تعطیلات اون رو انجام می دادیم این بود که
بیرون بریم به ابرها نگاه کنیم و ببینیم چه شکلهایی رو می توانیم درون اونها ببینیم ... از این بالا طرح های بسیاری رو می شه تماشا کرد ... مثلا امروز گروهی از ابرها رو دیدم که شبیه به پرنده ها یا هواپیما ها بودند.... شما این طرح ها رو می شناسید.... در عین حال برخی از این ابرها شبیه به قارچ های حاصل از انفجارهای اتمی بودند ... پاشا (پاول ویندگرادوف) با دست یک ساختار گرد بزرگ ابری رو نشونم داد و گفت یک سیکلون یاهاریکنه ( طوفانهای عظیم دوار که در نواحی استوایی شکل می گیرند)
شما می توانید ساعتها رو صرف تماشای بیرون کنید ... اما بعد از 45 دقیقه با پنهون شدن خورشید پشت زمین ، آسمان شروع به تاریک شدن می کنه و نمای بی نظیری از ترکیب رنگهای نارنجی و آبی رو شکل می ده . و بعد شب می رسه . در این موقع شما نمی تونید زمین رو ببینید مگه اینکه بالای شهرها برسید، تنها در این وقته که لکه های محو و نارنجی رنگی رو که در اطراف پراکنده شدند رو میبینید . البته شهرهای بزرگ بهتر دیده می شند وواضح ترند.
اغلب شبها وقتی به بیرون نگاه می کنم می تونم طوفانهای همراه با تندر و رعد وبرق رو اون پایین ببینم . من می دونم برای کسانی که این طوفانهارو تجربه می کنند این منظره چندان دل انگیز نیست اما ازا ین بالا شبیه به یک نمایش نور با شکوهه.. این درخش های نورانی در نواحی مختلف به صورت تصادفی دیده میشند یه شب دیگه وقتی به این منظره نگاه می کردم به موسیقی Canon ساخته جان پاچلبل گوش می دادم و مثل این بود که کسی تونسته ارکستری رو برای این بازی نورها تنظیم کنه ...فکر کنم آن موقع جایی نزدیک ساحل استرالیا در منطقه اقیانوس آرام بودیم .
اما این بهترین بخش ماجرا نیست. بهترین بخش برای من و بهترین منظره ای که به اون نگاه می کنم تماشای کیهان در شبه. منظره ستاره ها این بالا غیر قابل باوره ... مثل این می مونه که کسی مشتی جواهر رو روی یک مخمل مشکی پخش کرده . راه شیری به خوبی، مثل رنگین کمونی که تمامی زمین رو در بر گرفته قابل رویته. .. من نمی تونم از چنین منظره ای چشم بردارم اون قدر سرم رو به شیشه می چسبونم که سرمای شیشه باعث سردردم می شه ... تنها این موقعست که کمی سرم رو عقب می کشم و بعد دوباره ادامه می دهم .
همانطور که خیره به این منظره نگاه می کنم بار دیگر خدا رو شکر می کنم که به من کمک کرد که اینجا باشم و چنین تجربه ای رو به دست بیارم. من از اون سپاس گذارم که به من اجازه میده صدای درونم رو به همه شما برسونم و از اون می خواهم به من بصیرتی اعطا کنه که راهم رو در زندگی ببینم و با قدرت اون رو دنبال کنم. اینها آرام ترین لحظاتی هستند که در تمام عمرم داشته ام و می تونم منبع عظیمی از انرژی رو احساس کنم . زمان طولانی خواب برای من سخته چرا که سعی می کنم چشمام رو باز نگه دارم تا این زیبایی رو ببینند و آن رو در خود بگیرند ... حتی برای لحظه ای طولانی تر ...
شب بخیر! پنجره من همراه من خواهد موند ومن می توانم جهان گذرا رو ببینم و و خنده ها و گریه های شما رو در آن پایین احساس کنم .
|
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |