خبرهای داغ از سینما و موزیک

وبلاگ اختصاصی سایت ایران فروم

خبرهای داغ از سینما و موزیک

وبلاگ اختصاصی سایت ایران فروم

محسن چاوشی:مهرجویی به من دروغ گفت، از او دلگیرم

محسن چاووشی در فیلم سنتوری چهار ترانه خوانده، اما تنها توانسته یک بار و با هزار زحمت و رفیق بازی فیلم را ببیند. آن هم در جشنواره، نه جای دیگر: نه آقای مهرجویی و نه هیچ کس دیگری از من برای دیدن فیلم دعوت نکردند.

فیلم منتخب تماشاگران جشنواره امسال از همان روزهایی که زمزمه ساخته شدنش شنیده می شد، حاشیه ساز بود.

از نگاه همیشه فلسفی و گاه تلخ داریوش مهرجویی که این بار فضایی موزیکال را در کنار تمام خصوصیات خاص فیلم هایش نشانه رفته بود تا دست به دست شدن بازیگر نقش اول آن و در کنار همه این ها حضور خواننده ای که رکوددار آهنگ های داخلی است، همه نشانه های ساخت فیلمی متفاوت ولی تماشاگرپسند بود.

محسن چاووشی چند سالی می شود که جزو شناخته شده ترین خوانندگان داخلی است. اگرچه آلبوم ها و آهنگ های او پشت سر هم لو می روند و سر از سایت های اینترنتی و ماشین و خانه های مردم در می آورند و حتی فروشگاه های موسیقی هم آلبوم های او را در کنار سایر خوانندگان قرار می دهند و می فروشند، بدون این که هیچ نفع مالی و حتی روحی و معنوی برایش داشته باشند.

او این روزها با این که از اکران فیلم سنتوری خوشحال است، اما با دلگیری از اتفاقاتی که برای او در حین اکران فیلم افتاده صحبت می کند. در حین گفت وگو سعی می کند بسیار گزیده و حساب شده کلماتش را انتخاب کند و حتی بعضی مواقع یا ضبط را خاموش می کند و یا می خواهد که قسمتی از حرف هایش را ننویسم. هر چند می گوید که با اتفاقات این گونه چندان بیگانه نیست و از این رفتارها زیاد دیده است.

قرار گفت وگو را در خانه ای که او با پدر و مادرش در آن زندگی می کند، می گذارم. خانه ای در مناطق مرکزی تهران که آپارتمانهایش معمولا متراژی 70-80 متری دارند. در طبقه دوم یکی از همین آپارتمان ها در اتاقی 9 متری روبه روی هم نشسته ایم. اتاقی بسیار ساده که موسیقی و ترانه های متن فیلم سنتوری در این اتاق ساخته و ضبط شده اند. در اتاق به غیر از یک کامپیوتر با باندهایی بزرگ و یک کیبورد موسیقی که روی دسته های یک صندلی گذاشته شده ، وسیله دیگری برای انجام کارهای موسیقی دیده نمی شود. بر روی دیوار هم یک تابلو با اسامی پنج تنآل عبا به همراه یک پوستر معمولی از تصویر خودش است.

ظاهرا این تنها عکسی است که از او چهره ای مشخص و واضح را نشان می دهد. می گوید: «این عکس را دوستم با موبایلش گرفت. کیفیت خوبی ندارد، اما نمی دانم چی شد که یک هفته بعد پوسترش را دیدم که می فروشند. این را هم که می بینی به دیوار زده ام. یکی از دوستانم برایم آورده وگرنه من که از عکس و عکاسی و تصویر خودم فراری ام» و می خندد.

محسن چاووشی در فیلم سنتوری چهار ترانه خوانده، اما تنها توانسته یک بار و با هزار زحمت و رفیق بازی فیلم را ببیند. آن هم در جشنواره، نه جای دیگر: «نه آقای مهرجویی و نه هیچ کس دیگری از من برای دیدن فیلم دعوت نکردند. برای دیدن فیلم خودم رفتم و توی صف ایستادم. یکی دو ساعتی در صف بودم، بالاخره هم بلیت گیرم نیامد. به هر زحمتی بود با یکی از دوستانم هماهنگ کردم و رفتم داخل و فیلم را دیدم. خیلی فیلم خوبی بود. واقعا از بازی بهرام رادان لذت بردم. وقتی قسمت های موزیک و خواندن شروع می شد، واقعا تعجب می کردم. بهرام رادان به قدری خوب حس کارها را گرفته بود و همراه آهنگ ها لب می زد که فکر می کردم خودش کارها را خوانده و صدا، صدای خود بهرام است.»

اگر تا مدتی قبل شایع بود که می گفتند بازیگران فیلم های سینمایی ایران باید از فیلتر محمدرضا شریفی نیا بگذرند و انتخاب شوند، این بار انتخاب خوانندگان فیلم ها را هم می توانید به ادامه شایعات قبلی وصل کنید. در انتخاب محسن چاوشی، ردپای محمدرضا شریفی نیا دیده می شود. در حین ساخت موسیقی و ترانه های فیلم اتفاقات جالبی برای محسن چاوشی افتاده است که هر کدام به گفته خودش، برای او خاطره شده اند و او هنگام تعریف کردنشان مدام لبخند می زند و با خوشی از آنها یاد می کند: « سال قبل بود که پیشنهاد ساخت ترانه های فیلم سنتوری به من داده شد.

آن روزها من چندان وضع مالی خوبی نداشتم. آلبوم لنگه کفش هم لو رفته بود و شرایط روحی ام خیلی بد بود. برادرزاده آقای شریفی نیا تماس گرفت و پیشنهاد همکاری از طرف آقای مهرجویی و شریفی نیا را مطرح کرد. آدرس را گرفتم و به دفتر آقای مهرجویی رفتم و با هم صحبت کردیم. آقای مهرجویی گفت که تمامی کارهای من را گوش کرده و می خواهد در این فیلم ساخت آهنگ را به من بسپارد. فکر می کنم آقای مهرجویی یک دروغ به من گفت و من هم یک دروغ به او. او گفت که همه آهنگ های من را شنیده و دوست دارد و من هم گفتم که همه فیلم هایش را دیده ام و دوست دارم.

به هر حال فیلمنامه را گرفتم و بدون قرارداد، قرار شد ترانه ها را بسازم. فیلمنامه را به حسین صفا و امیر ارجینی، دو ترانه سرایم نشان دادم و قرار شد که آنها ترانه ها را بسته به فضای فیلم گویند. حتی در یکی از ترانه ها، اسم «رفیق من»

بیشتر قافیه ها بر وزن و قافیه سنتور است. ترانه ها تایید شد، شروع به ساخت ملودی ها کردم. همان طور که گفتم آن روزها وضع مالی ام اصلا خوب نبود و برای هماهنگی با آقای مهرجویی مجبور بودم هر روز از خیابان خوش تا اقدسیه بروم و چون هر روز پول کرایه را نمی توانستم بدهم، مجبور شدم با یکی از دوستانم که چند سال بود با هم قهر بودیم آشتی کنم تا با ماشینش بتوانم به دفتر مهرجویی بروم...»

به این قسمت حرفش که می رسد، با صدای بلند می خندد و سرش را تکان می دهد، انگار خجالتی که خاص خود اوست می گوید حتی برای ساخت و ضبط ملودی هایش هیچ وسیله ای نداشته: «من یک کیبورد هم برای زدن آهنگ های اولیه و تنظیم ملودی های نداشتم و همه فکرم بحث مالی کار بود. وقتی دیدم اتفاقی نمی افتد و آبی از کسی گرم نمی شود، پیش یکی از دوستانم رفتم و کیبوردش را چند روزی قرض گرفتم و با هزار بدبختی کامپیوتر دوست دیگرم را امانت گرفتم. وقتی آهنگ ها را ساختم و با کامپیوتر ضبط کردم، تازه سختی کارم شروع شد. مانده بودم وکال و صدا را چطور ضبط کنم؟ مادرم گفت به پنجره پتو می زند تا صدا داخل نیاید.

پنچره ها را پتو زدیم. مشکل دیگر پیدا کردن میکروفن صدابرداری بود. همان روز رفتم کیبورد را پس دادم و به جایش میکروفن دوستم را دوباره قرض کردم. برای آرام تر بودن محیط و ضبط صدا با کیفیت خوب مجبور بودم شب ها ضبط کنم. ساعت 2:30 شب که می شد، شروع به ضبط کارها می کردم. همه باندها را می بستم که صدا به اسپیکر و بلندگوها نرود و صدایم در آهنگ پژواک نکند. مدام با هدفون کار را گوش می کردم و می خواندم.»

اما در موسیقی فیلم، اردوان کامکار هم سنتور زده است و قطعاتی که در فیلم می بینید و می شنوید تنها تفاوتشان با نسخه هایی که محسن چاوشی در آلبوم هایش به بازار فرستاده داشتن صدای سنتور است: «اتفاقا درباره استفاده از صدای سنتور من خودم خیلی تمایل داشتم. به نظرم قطعاتی که سنتور دارند و سنتور بعدا به آنها اضافه شده، قشنگ تر از قطعات اولیه اند. من روز اول از حضور اردوان کامکار هیچ اطلاعی نداشتم و با وضعیتی که از موقعیت مالی ام در آن روزها گفتم، برای اضافه کردن ساز سنتور به موسیقی ها خیلی سختی کشیدم. چون مجبور شدم بروم قم پیش یکی از دوستانم به اسم مهدی حسینی که نوازنده و مدرس سازهای سنتی است و از او بخواهم صدای سنتور را هم به قطعات اضافه کند. وقتی که قطعات کامل شد و آقای مهرجویی کار را شنید، آنها را پسندید و خیلی خوشش آمد و حتی یکی از آهنگ ها را دو بار در فیلم به کار برد. وقتی گفت که سنتور را قرار است آقای کامکار بزند، شوکه شدم. بیشتر ناراحتی ام برای وقت و هزینه ای بود که گذاشته بودم. تا لحظه آخر به من درباره حضور آقای کامکار چیزی گفته نشده بود.»

محسن چاوشی علاقه ای به گفتن مبلغ دستمزدی که برای ساخت چهار تراک و قطعه فیلم سنتوری گرفته، ندارد. اما هنوز مردد است مبلغی که گرفته کل دستمزدش بوده یا نه: «اگر بخواهم حساب کنم پولی که به من داده شد، پول سه قطعه شعرم بود که به شاعرها دادم. من برای این کارها خیلی سختی کشیدم و هنوز نمی دانم پولی که به من داده شد پول شعرها بود یا تمام کار.»

فرصتی نشده تا او درباره تمام مسائل و مشکلات با کارگردان فیلم صحبت کند و از این بابت ناراحت است: «من با مهرجویی صحبت نکرده ام، چون از وقتی که آهنگ ها را تحویل دادم، دیگر ندیدمش و صحبتی با هم نکردیم. البته به این برخوردها و به این وضعیت عادت کرده ام.»

ضبط را خاموش می کند و حرف هایش را که بیشتر حالت درد دل دارد، شمرده تر و با خونسردی بیشتری ادامه می دهد و در نهایت قول این را می گیرد که چیزی درباره شان ننویسم.

در بین حرف هایش دوباره به بازی خوب بهرام رادان برمی گردد و ادامه می دهد: «سیمرغ بلورین جشنواره واقعا حقش بود. وقتی فیلم را دیدم زنگ زدم و به خاطر بازی اش به او تبریک گفتم و تشکر کردم و او هم متقابلا چنین برخوردی کرد. رابطه ام با بهرام خوب است. در حین ساختن آهنگ ها، یکی دو جلسه او را در دفتر مهرجویی دیدم و روزی که در دفتر، کارها را اجرا کرد، دیدم که خیلی خوب لب می زند. البته دوستانم می گفتند که همیشه یک هدفون همراهش بوده که در وقت های بیکاری مدام آهنگ ها را گوش و تمرین می کرد. به همین دلیل هم است که واقعا عالی حس کارها را درآورده و آهنگ ها روی لب زدنش نشسته است، طوری که حتی خود من هم فکر کردم با صدای خودش می خواند.»

محسن چاوشی وقتی فیلم را در سینما دیده، سخت تحت تاثیر بعضی قسمت های آن قرار گرفته است و حتی گریه هم کرده است: «در صحنه ای که بهرام رادان، تمام زندگی اش را از دست داد و اعتیادش به بیشترین حد رسیده، در بیابان چادری زده و آنجا زندگی می کرد، در صحنه ای که داشت سوسیس سرخ می کرد معتادها یکی یکی داخل چادر او می آمدند و او سوسیس های خودش را با مهربانی به آنها می داد تا بخورند، وقتی که همه غذایش را داد، خوردند، باز رفت و از نایلکس سوسیسی درآورد و شروع کرد به سرخ کردن و دادن به معتادهای دیگر، در آن صحنه تحت تاثیر بازی و نفس کارش قرار گرفتم. آهنگ رفیق من هم که روی آن صحنه ها در حال پخش بود، گریه ام را درآورد.»

محسن چاوشی با این که در تیتراژ پایانی هیچ اسمی از خودش ندیده، عصبانی و حتی شوکه هم نشده و با هیچ کس هم برای پیگیری و اعتراض تماس نگرفته است: «وقتی کارم را برای فیلم شروع کردم، پیش بینی تمام این اتفاقات را کرده بودم و می دانستم شاید کارم حذف شود، یا صدایم را از روی آهنگ ها بردارند و یا بعضی از قسمت هایش را اصلاح کنند. به همین دلیل وقتی اسمم را در تیتراژ پایانی ندیدم، اصلا تعجب نکردم. فقط دلگیر شدم، از افرادی که وقتی کارشان به نتیجه می رسد همه چیز را فراموش می کنند. به هیچ کس هم زنگ نزدم. از این رفتارها زیاد دیده ام. ولی واقعا خوشحال شدم وقتی که اسم حسین صفا و امیر ارجینی را به عنوان ترانه سرا دیدم. من هم اگر حقم باشد به حقم می رسم. همه صدای من را می شناسند و نیازی به قایم باشک بازی نیست».

شاید با پخش صدا و موسیقی محسن چاوشی در فیلم «سنتوری» او خود به خود مجوزدار شده باشد. به هر حال صدای او از رسانه ای همگانی که از فیلترهای خاصی هم باید مجوز پخش بگیرد، پخش شده است. اما او خودش این موضوع را قبول ندارد و می گوید: «قبل از فیلم سنتوری، صدا و آهنگ های من از تلویزیون هم پخش شده اند و تلویزیون بارها آهنگ امام رضا (ع ) و کربلای من را پخش کرده. در مقایسه با همگانی بودن و نظارت، سینما قابل مقایسه با تلویزیون نیست. دوستانم گفته اند که چند بار آهنگ «بچه های اهواز» هم در ساعت های اولیه بامداد از تلویزیون پخش شده. من واقعا نمی دانم وقتی کارهایم از تلویزیون هم پخش می شوند، چرا به من می گویند غیرمجاز؟»

وقتی اسم آهنگ بچه های اهواز را می برد، دلش می گیرد و از حال و هوای جنوب و جنگ صحبت می کند، محسن چاوشی بچه خرمشهر است و خانواده شان، جزو آخرین خانواده هایی بوده اند که زمان جنگ شهر را ترک کرده اند و هر چه که داشته اند، گذاشته اند و بیرون آمده اند و زمانی که برگشته اند با ویرانه هایی غیرقابل شناسایی مواجه شده اند: «همه جای ایران زندگی کرده ایم، از کرمانشاه و مشهد و کرج تا تهران. ما آواره جنگ بودیم. همه چیزمان را در جنگ از دست داده بودیم. شاید تلخی بعضی از آهنگ هایم در ادامه همین حس باشد. خیلی کم دلم می آید که به خرمشهر بروم و آنجا را ببینم. خرمشهر و جنوب پر از خاطره های من است.»

محسن چاوشی این روزها چهار پیشنهاد خوانندگی و ساخت موسیقی فیلم از کارگردانان مطرح سینمای ایران دارد که می خواهد فعلا اسمی از آنها نبرم. به نظر می رسد او کم کم بعد از دوازده سال به قول خودش فلاکت و حق خوری ، به حقش در موسیقی رسیده است. او در بیست و هشت سالگی اش تصمیم دارد هر طور شده اولین آلبومش را به طور رسمی به بازار بفرستد، به همین دلیل تمامی فعالیت هایش را به خانه و اتاق کوچک و ساده اش منتقل کرده است تا دیگر نتیجه اعتماد به دوستانش، لو رفتن ملودی و آهنگ هایش نباشد. او تصمیم گرفته که فعلا با هیچ مجله ای گفت وگو نکند و رابطه هایش را کمتر کند و تمامی تمرکزش را روی آلبوم جدیدش بگذارد.


ترانه هایی از فیلم سنتوری
«زخم»
من با زخم زبون هات رفیقم
مرهم بذار با حرفات، رو زخم عمیقم
با توام که داری به گریه م می خندی
کاش بیای و به من دل ببندی
تنها بودن یه کابوس شومه عزیزم
کار دل نباشی تمومه عزیزم
«رفیق من»
رفیق من، سنگ صبور غم هام
به دیدنم بیا، که خیلی تنهام
هیشکی نمی فهمه، چه حالی دارم
چه دنیای رو به زوالی دارم
مجنونم و دل زده از لیلی ها
خیلی دلم گرفته از خیلی ها
نمونده از جوونی هام نشونی
پیر شدم، پیر تو ای جوونی
تنهایی بی سنگ صبور
خونه سرد و سوت و کور
توی شبات ستاره نیست
موندی و راه چاره نیست
اگر چه هیچ کس نیومد
به تنهائیت سری نزد
اما تو کوه درد باش
طاقت بیار و مرد باش...
اگر بیای همون جوری که بودی
کم میارن حسودا از حسودی
صدای سازم همه جا پر شده
هر کی شنیده از خودش بی خوده
اما خودم پر شدم از گلایه
هیچی ازم نمونده جز یه سایه
سایه ای که خالی از عشق و امید
همیشه محتاجه به نور خورشید

 

آخرین لحظات مرگ ملاقلی‌پور از زبان همراه وی

رسول ملاقلی پور کارگردان برجسته سینمای ایران در آستانه 52 سالگی و پس از فیلمبرداری «شش گوشه‌عرش» براثر سکته قلبی در گذشت.



به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر خبرگزاری «انتخاب»، سینماگر صاحب سبک سینمای دفاع مقدس، درصدد ساخت فیلم «عصرروز دهم» در کربلا بود و برای دیدن لوکیشن دیگر بخش‌های فیلم به شمال کشور سفر کرده بود.

ابوالقاسم قاسمی متخصص اورژانس 115 نوشهر گفت: مقارن ساعت 20/12 شب گذشته به اورژانس 115 نوشهر خبر سکته یک شهروند داده شد که با مراجعه به محل متوجه شدیم این شخص رسول ملاقلی پور کارگردان سینمای کشور است. ملاقلی پور که برای تفریح به منزل یکی از دوستان خود در نوشهر آمده بود، دچار عارضه سکته مغزی شده و پیش از حضور تیم پزشکی در گذشته بود.

وی گفت: ملاقلی پور که برای تفریح به منزل یکی از دوستان خود در نوشهر آمده بود دچار عارضه سکته مغزی شده و پیش از حضور تیم پزشکی در گذشته بود.

این پزشک متخصص گفت: ملاقلی پور سابقه دو بار سکته را نیز در پرونده پزشکی خود داشت و هم اینک پیکر وی در ساختمان 125 شهرداری نوشهر قرار دارد تا پس از انجام تشریفات پزشکی به تهران منتقل شود.

همچنین رسول احدی از همراهان رسول ملا قلی‌پور درباره مرگ ناگهانی این کارگردان توانای کشورمان گفت: با مرگ رسول ملا قلی پور فیلم سینمایی عصر روز دهم نیز به همراهش غروب کرد.
 
رسول احدی آخرین همراه ملا قلی پور در گفت‌وگو با فارس اظهار داشت: ساعت 11 امروز قصد برگشت از شهرستان نوشهر به تهران را داشتیم که به طور ناگهانی وضعیت جسمی رسول ملا قلی پور نامناسب و وخیم شد.

احدی اظهار داشت: در حال جمع کردن اسباب سفر بودیم که این اتفاق ناگوار روی داد و به سرعت اورژانس را مطلع کردم و پزشکان پایگاه 115 شهرستان نوشهر به سرعت به محل حادثه آمدند و تلاش آنها به دلیل فوت رسول ملاقلی پور نا تمام ماند.

همسفر رسول ملا قلی پور تصریح کرد: وی برای جمع آوری برخی مستندات فیلم سینمایی عصر روز دهم در چند روز گذشته از کربلا به ایران آمده بود.

وی با بیان این‌که جنازه رسول ملاقلی پور در حال حاضر در سردخانه شهرستان نوشهر است خاطر نشان کرد : بعد از این اتفاق ناگوار مراتب را به منوچهر محمدی تهیه کننده فیلم سینمایی اش اطلاع دادم.

رسول ملاقلی پور از کارگردانان متعهد سینمای پس از انقلاب بود که آخرین ساخته وی «میم مثل مادر» تا چندی پیش بر پرده سینماهای کشور بود.

مرحوم ملاقلی‌پور در سفر خود به کربلای معلا برای بازدید لوکیشن‌ها از فرصت استفاده کرد و مستندی نیز به نام «شش گوشه عرش» را جلوی دوربین برد که آخرین اثر او محسوب می‌شود.

او در سفر خود به کربلای معلا متوجه شد که هنرمندان برجسته اصفهانی در آنجا مشغول طراحی ضریح مقدس حضرت امام حسین (ع) هستند. دو شب حضور در کنار این هنرمندان به فیلم مستندی بدل شد.

قرار بود بخش دیگر از تصویربرداری این فیلم مستند نیز در اصفهان انجام شود. ملاقلی‌پور این فیلم را به صورت افتخاری کارگردانی کرد.

رسول ملاقلی‌پور متولد 1334 تهران است. وی در روزهای آغازین انقلاب عکاسی را به‌طور آماتور آغاز کرد و با شروع دفاع مقدس، به صورت حرفه‌ای به ادامه آن پرداخت و پس از آن به ساخت فیلم‌ مستنداز عملیات‌ مختلف دفاع مقدس پرداخت و فیلم کوتاه «شاه کوچک» را با دوربین 16 میلی متری ساخت که موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم از جشنواره وحدت شد. او نخستین فیلم بلند خود را در سال 1363 با نام «نینوا» با دوربین 16 میلی متری ساخت و به این ترتیب به سینمای حرفه‌ای راه یافت.

میم مثل مادر، مزرعه پدری، قارچ سمی، نسل سوخته، کمکم کن،‌ هیوا، سفر به چزابه، نجات یافتگان،‌ پناهنده ، خسوف، مجنون، افق، پرواز در شب،بلمی به سوی ساحل، نینوا از آثار بلند سینمایی وی به شمار می‌روند.

فیلم‌های کوتاه او «شاه کوچک»، «فتح‌المبین» و «سقای تشنه لب» است.
 

رسول سینمای ایران درگذشت


    در کتاب قطور تاریخ فصل جدیدی به نام انقلاب اسلامی و به نام انسان نوشته شده است. این فصل از جنس بهار است، اما به رنگ سرخ نوشته شده است و خزانی به دنبال خود ندارد، این فصل داستان تجدید عهد انسانی در روزهای پایانی تاریخ است و برای همین با خون و اشک نوشته شده است، خونی که یک روز در این سرزمین بر خاک ریخته شد و اشک که

روزی در وداع،‌ گوشه چادری پنهان شد و روزی دیگر بر سر مزاری به خاک فرو شد؛ و امروز باز هم جاری شد، تا یک بار دیگر گرد و غبار ناگریز زمان را از چهره سرداران روزهای انتظار بشوید. در کتاب قطور تاریخ فصل جدیدی نوشته شده است که سخت عاشقانه است و در این بین هستند افرادی که این تاریخ را می نویسند و حتی به تصویر می کشند، درست به مانند "رسول ملاقلی پور" کارگردان برجسته دفاع مقدس ... که حالا دیگر بین ما نیست، او ظهر دیروز، پانزدهم اسفند ماه در شهر نوشهر بر اثر سکته مغزی درگذشت.
    ابوالقاسم قاسمی متخصص اورژانس 115 نوشهر گفت: مقارن ساعت 20/12 ظهر دیروز به اورژانس 115 نوشهر خبر سکته یک شهروند داده شد که با مراجعه به محل متوجه شدیم این شخص رسول ملاقلی پور کارگردان سینمای کشور است.
    ملاقلی پور برای نگارش فیلم نامه جدیدترین پروژه سینمای خود به منزل یکی از دوستانش در نوشهر رفته بود که در همان جا دچار عارضه سکته مغزی شده و پیش از حضور تیم پزشکی در گذشته بود.
    گفتنی است، ملاقلی پور سابقه دو بار سکته را نیز در پرونده پزشکی خود داشت... وی از کارگردانان متعهد سینمای پس از انقلاب بود که آخرین ساخته وی "میم مثل مادر" تا چندی پیش بر پرده سینماهای کشور بود.
    
    مرحوم متولد 1334 در تهران و دیپلمه بود... او فعالیت هنری خود را با عکاسی آغاز کرد و سپس به سینما روی آورد.
    ابتدا چند فیلم مستند کوتاه درباره جنگ ساخت و سپس با کارگردانی فیلم سینمایی نینوا (16 میلیمتری) فعالیت سینمایی خود را آغاز کرد.
    ملاقلی پور در زمینه فیلمنامه نویسی هم فعالیت داشت. وی در نهمین جشنواره فیلم فجر عضو هیأت داوران بخش مسابقه فیلم های اول و دوم ایرانی بوده است. در پانزدهمین دوره این جشنواره نیز به عنوان داور حضور داشت

 
    

پیکر ملاقلی‌پور پنج‌شنبه تشییع می‌شود

مراسم ختم آن مرحوم، روز شنبه نوزدهم اسفندماه، مصادف با اربعین سالار شهیدان، از ساعت 16 الی 17:30 در مسجد امیر واقع در خیابان کارگر شمالی، مقابل پمپ بنزین برگزار می‌شود.
رسول ملاقلی‌پور، کارگردان نام‌آشنای سینمای ایران، در حال بازنویسی فیلمنامه فیلم آخر خود عصر روز دهم بود، بر اثر سکته قلبی، قلم بر زمین نهاد و صحیفه دل را به قلم فرشته مرگ سپرد.