که یه ساعتی از نصفه شب گذشته، عذاب وجدان نفس تنگه بهم داده
و سایه های چراغ پشت کرکره پنجره بیدار باش اعلام کرده؛ براتون مینویسم.
این عکس حس منو نشون میده
این پست رو قرار بود امروز عصر بنویسم ولی بی حواسی و شیطنت و خورده کاری نذاشت. حالا که ککش افتاده توو تونبونم دیگه بزن بریم؛ به سرعت برق و باد:
وقتی که آمریکابودم ( با کامران و دانش) بیست و چهار تا مصاحبه با ویدیو و عکس گرفتیم.
دانش اینوریه ، کامران اونوریه
یکیش مستنده منصوره.
چون منصور اولین کسی بود که باهاش مصاحبه ویدیوئی انجام دادم (3 سال پیش توو کنسرت نوروریه دوبی کنار استخر هتل شرایتون در دوبی) به خودم و خودش قول دادم که بخاطر آلبوم جدیدش سفر کنم آمریکا و یه مصاحبه با عکس باهاش انجام بدم.
هدف اصلی سفر هم منصور و پیدا کردن معین بود( که در نهایت سیاوش روهم پیدا کردم ومصاحبه با صولتی هم حتی جور شد).
خوشبختانه هر دوش شذ. و دانش هم فداکاری کرد و از سوئد پاشد آمد لس آنجلس که فیلم بگیره.
منصور توو ماشین، این عکس از روی فرمونش گرفته شده
ماها یه روز با ماشین منصور اینور اونور رفتیم تا که محل مناسب برای ویدیوی جدیدش ،” انگار نه انگار” رو پیدا کنیم.
سر راه کوجی زادوری رو برداشتیم ( از هر ده تا ویدیوی لس آنجلسی 9 تاش ساخته کوجی یه ) و رفتیم دو جا رو دیدیم. یکی یه سالن بزرگ یکی هم حیاط خونه یه عکاس که باعچه شو برای عکسبرداری تزئین کرده بود.
منصور و کوجی کنار در یکی از محلهای فیلمبرداری
در نهایت فهمیدم که هیج کدوم از این جاها روانتخاب نکردن و همین روزها دارن ویدیو رو توو یه محل دیگه یه به قوله خودشون لوکیشنlocation فیلم میگیرن یا به قول خودشون شووتshoot میکنن .
برخلاف تصور خیلی ها کوجی که سهم بزرگی توو فرهنگ پاپ لس آنجلس داره ، آدم خوش اخلاق و بامزه و باذوقیه. همه دوسش دارن و کلی اینور اونور لس آنجلس دوست و آشنا داره.
توو ماشین منصور که نشسته بودیم یه مصاحبه کوتاهی باهاش زدم.
کوجی از نوجوونی توو کار دوربین و فیلمبرداری بوده ...
کوجی: مثلا میشنیدیم که یه لنز جدید اومده. میرفتیم خواهش و تمنا از مغازه دار میخواستیم که لنزو قسطی بده ما.
یکی از دوستان قدیمیه کوجی که توو راه دیدیم: کوجی اون زمان که ماها تو عروسی با یه دوربین ثابت وای میستادیم، می اومذ از زیر میز و بالا و پائین دوربین رو تکون میداد که به کار تنوع بدهو
یکی از خواننده های معروف: این کوجی همه اش مارو میبره به اون مزرعه که آواز بخونیم بعد با چند تا صحنه دیگه قاطی میکنه و تحویل میده. خیلی بده. تقصیر ما هم نیست با شرکت قرار داد میبندیم، اونام از کوجی میخوان که کارو ارزون تموم کنه که ضرر نبینن.
البته انتقاد به کارهای ساده ای که انجام میده زیاده ولی کسیه که اگه بودجه بزرگ بهش بدن از پس ساختن یه ویدیوی درجه یک بر میاد
زد بازی: حالا دافم برو سره اصل مطلب...!
ما از اون روز فیلمبرداری کردیم و یه نیمچه مصاحبه باحالی هم با منصور رو صندلی عقب ماشینش انجام دادم. از ورزش یوگا پرسیدم و ضبط ایده هاش توو ماشین و ...
روز دوم رفتیم باهاش استودیوی ضبط آلبومش که ماله فرخ آهیه. اسم استودیوشون rusk هست که رآسک تلفظ میشه، اونجا پشت میز ضبط و توو اتاق میکروفن رفتیم و نشستیم و چائی خوردیم و بستنی اکبر مشتی خوردیم و از روزهای ترانه و ضبطش حرف زدیم و فیلم گرفتیم.
و شب آخر که قرار بود بره رادیو 670 لس آنچلس باهاش مصاحبه کنه، ما هم دنبالش کردیم ، بعد رفتیم رستوران بغد رفتیم خونه نوازنده سازهای کوبه ایش ایرج، و سوالات شما رو ) در حالیکه منصور روی مبل دراز کشیده بود) مثله روانشناس دلسوز ازش پرسیدم.
اینها رو هم فیلم گرفتیم.
حالا دانش فیلمها رو برد سوئد و گذاشت روی اینترنت که دانلود کنیم. حالا مگه میشه 300 گیگ حجمشه!
ولی یه مقداریشو که توو ماشین بودیم الان با کمک حمیدرضا تدوین کردیم و ویدیوهای جدیدش رو هم از بابک روزبه ( شاعر کارهاش ) قرض گرفتیم که بهش اضافه کنیم و فعلا ده دقیقه ویدیو رو تموم کردیم.
20 دقیقه دیگه اش مونده که تدوین بشه و روز عید از تلویزیون تپش ( امیدواریم ) پخش بشه و همزمان هم از سایت bbcpersian قابل دسترسی باشه.
صدای مصاحبه رو هم توو زیگ زاگ اونشب که پنجشنبه باشه ( 2 فروردین ) پخش میکنیم.
ولی به حمیدرضا و من چه گذشت!
ما سرو کله زدنامون موقع تدوین فیلم روی کامپیوتر خونش فیلم گرفتیم که بزودی میزاریم همینجا.
از شنبه تا دوشنبه تا ساعت 5 صبح روی این ویدیو کار کردیم و پیتزا خوردیم و همزمان pmc و تپش نیگا کردیم.
سر تدوین اینقدر خندیدیم که نگو. حمید رضا از الان ادعا میکنه که کارگردان مطلق این مستنده . رو که نسیت سنگ پای قزوینه.
اگه این مستند اونجوری که ما میخوایم از آلب دربیاد اولین کار تلویزیونیه درست حسابی من و بچه های تیم خواهد بود و دریچه ای میشه به فرداری بهتر. فردای تلویزیون...